معنی درس مست و هشیار فارسی دوازدهم

معنی درس مست و هشیار (درس 2 فارسی دوازدهم)

درس مست و هشیار را خوانده‌اید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب فارسی 3 آشنا شویم. این مقاله بهترین منبع برای یادگیری درس مست و هشیار در امتحان نهایی فارسی دوازدهم است. مقاله معنی درس مست و هشیار برای دانش‌آموزان رشته‌های علوم تجربی، ریاضی و فیزیک، علوم انسانی و معارف اسلامی کاربردی است.

آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینه‌ای برای آموزش ادبیات فارسی و بهره‌گیری دانش‌آموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کرده‌ایم.

در این مقاله آموزشی، شرح و معنی درس مست و هشیار و شعرخوانی در مکتب حقایق، درس دوم کتاب فارسی دوازدهم (فارسی 3) توسط دکتر سید علی هاشمی به شما ارائه می‌شود.

متن درس مست و هشیار

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت/ مست گفت:‌ ای دوست این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان می‌روی/ گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: می‌باید تو را تا خانۀ قاضی برم/ گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم/ گفت: والی از کجا در خانۀ خمّار نیست؟

گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب/ گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان/ گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهرِ غرامت جامه‌ات بیرون کنم/ گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر دراُفتادت کلاه/ گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست

گفت: می‌‌ بسیار خوردی، زآن چنین بی‌خود شدی/ گفت:‌ ای بیهوده‌گو حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیارمردم، مست را/ گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی

image

کلیات درس مست و هشیار

قالب شعر: قطعه. نوع ادبی: تعلیمی. وزن: فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن.

پروین اعتصامی: خانم رخشندهٔ اعتصامی معروف به «پروین اعتصامی» در روز ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ شمسی در شهر تبریز به دنیا آمد. او فرزند یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام الملک) از مردان بزرگ و نویسندگان و مترجمان مشهور پایان دورهٔ قاجار بود. پروین اعتصامی در کودکی به همراه خانواده به تهران آمد و پس از تحصیل در کالج آمریکایی، موفق به اخذ مدرک شد. او در دوران جوانی، ازدواج ناموفقی داشت و پس از جدایی از همسرش، مدتی کتابدار کتابخانهٔ دانشسرای عالی بود.

معنی درس مست و هشیار فارسی 3

دیوان اشعار پروین بیش از ۲۵۰۰ بیت دارد. وی در فروردین ۱۳۲۰ شمسی به علت ابتلا به بیماری حصبه درگذشت و در شهر قم به خاک سپرده شد. پروین اعتصامی بیشتر به خاطر استفاده از شیوه مناظره در اشعارش و همچنین انعکاس شرایط اجتماعی مردم زمانۀ خود در اشعارش، از گذشته مورد توجه مردم بوده است.

معنای کلمات درس مست و هشیار

محتسب: مامور حکومتی شهر که کار او نظارت بر اجرای احکام دین و رسیدگی به اجرای احکام شرعی بود. گریبان: یقۀ لباس. افسار: تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ و… می‌بندند. هموار: صاف. والی: حاکم، فرمانروا. سرای: کاخ، خانه. شویم: رویم. خمّار: شراب‌فروش. داروغه: پاسبان، کلانتر.

دینار: واحد پول سکه طلا که در گذشته رواج داشته است. در متن درس مطلق پول است و ارزش دینار در دوره‌ها و مناطق مختلف متفاوت بوده است. شرع: آیین، دین. درهم: دِرَم، مسکوک نقره که در گذشته، به عنوان پول رواج داشته و ارزش آن کسری از دینار بوده است؛ در متن درس، مطلق پول مورد نظر است. غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن. عار: عیب. حد: کیفر و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم.

معنی درس مست و هشیار + نکات درس مست و هشیار

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت/ مست گفت:‌ ای دوست این پیراهن است، افسار نیست

بیت 1: مامور دینی، فرد مستی را در راه دید و یقۀ پیراهنش را گرفت. مست به او گفت: ای دوست من! تو یقۀ پیراهنم را گرفته‌ای، نه افسار یک چهارپا را.

نکات: نماد: «محتسب» نماد انسان فاسد ریاکار؛ «مست» نماد انسان یکرو. تناسب: «گریبان، پیراهن». تضاد: «است، نیست». جناس ناهمسان: «مست، است». واژه آرایی (تکرار): «مست». واج آرایی: «س» و «ت». مفهوم بیت: به برخورد اهانت‌بار ماموران حکومتی اشاره دارد. 

***

گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان می‌روی/ گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

بیت 2: محتسب گفت: تو مست هستی. به همین خاطر است که نمی‌توانی درست راه بروی و تلوتلو می‌خوری. مست جواب داد: راه رفتن من اشکالی ندارد، راه ناهموار و ناصاف است و جامعه پر از فساد است. 

نکات: زان: مخفف «از آن». تضاد: «افتان، خیزان». واژه آرایی: «نیست». کنایه: «ره هموار نیست» کنایه از اینکه جامعه دچار فساد است. واج آرایی: «ت»، «ن». مفهوم: فساد اجتماعی.

***

گفت: می‌باید تو را تا خانه قاضی برم/ گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

بیت 3: محتسب گفت: باید تو را به خانه قاضی ببرم. مست جواب داد: برو و صبح بیا؛ چون قاضی در نیمۀ شب بیدار نیست.

نکات: تضاد: «صبح، شب»؛ «رو، آی». تکرار (واژه آرایی): «گفت» (در تمام ابیات بجز بیت اول). مفهوم: مسئولان از اداره امور غافل هستند.

***

گفت: نزدیک است والی را سرای آنجا شویم/ گفت: والی از کجا در خانه خمّار نیست؟

بیت 4: مامور گفت: کاخ حاکم شهر نزدیک است. به آنجا برویم. مست پاسخ داد: از کجا معلوم که حاکم شهر در میخانه نباشد؟

نکات: «را» فک اضافه: «والی را سرای». پرسش انکاری: مصراع دوم. تضاد: «است، نیست». کنایه: «والی از کجا در خانۀ خمّار نیست» کنایه از اینکه والی در حال خوشگذرانی است. واژه آرایی: «والی»؛ «گفت». تناسب معنایی: با بیت «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند/ چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند» ارتباط معنایی دارد.

***

گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب/ گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

بیت 5: مامور گفت: برو در مسجد بخواب تا من کلانتر را خبر کنم. مست جواب داد: مسجد محل اقامت افراد گناهکار نیست.

نکات: «را» در معنای حرف اضافه «به»: به داروغه گوییم. واژه آرایی: «مسجد»؛ «گفت». اشتقاق: «بخواب، خوابگاه» (ویژه رشته علوم انسانی). واج آرایی: «ر». مفهوم: ناآگاهی مامور دینی از مسائل شرعی.

***

image

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان/ گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست

بیت 6: محتسب گفت: به صورت پنهانی، یک سکه به من بده و خودت را آزاد کن. مست پاسخ داد: احکام شرعی با پول و رشوه تغییر نمی‌کنند.

نکات: تناسب: «دینار، درهم». واژه آرایی: «گفت»؛ «کار»؛ «دینار». مفهوم: رشوه‌خواری مامور.

***

گفت: از بهر غرامت جامه‌ات بیرون کنم/ گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست

بیت 7: مامور گفت: من لباست را به عنوان جریمه از تنت بیرون می‌آورم. مست گفت: لباس من پوسیده است و نخ‌نما شده است. 

نکات: کلمه هم‌آوا: «بهر، بحر». کنایه: «جامه‌ات بیرون کنم» کنایه از اینکه لباست را از تو می‌گیرم.مراعات نظیر: «جامه، نقش، پود، تار». تضاد: «است، نیست». کنایه: «جز نقشی ز پود و تار نیست» کنایه از اینکه فرسوده و پوسیده و نخ‌نما است. واژه آرایی: «گفت». واج آرایی: «ت». مفهوم: باج‌گیری مامور. فقر مردم.

***

گفت: آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه/ گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست

بیت 8: محتسب گفت: (آن‌قدر مستی که) نمی‌دانی که کلاه از سرت افتاده (و بی‌آبرو شدی). مست گفت: انسان باید عقل در سر خود داشته باشد و بی‌کلاهی، عیب و ننگ نیست. 

نکات: «آگه» مخفف «آگاه». «کز» مخفف «که از». جهش ضمیر (جابه‌جایی ضمیر): ضمیر «ت» در «درافتادت» متعلق به کلمه «کلاهت» است. نقش این ضمیر، مضاف الیه است. تلمیح: در بیت به این باور اشاره شده است که در گذشته، نداشتن کلاه، عیب و زشت بوده است. تناسب: «سر، کلاه». ارسال المثل: «در سر عقل باید بی‌کلاهی عار نیست». واژه آرایی: «گفت»؛ «سر». جناس: «سر، در». واج آرایی: «ت»؛ «ر». تناسب معنایی: با بیت «تن آدمی شریف است به جان آدمیّت/ نه همین لباس زیباست، نشان آدمیّت» ارتباط معنایی دارد. مفهوم: برتری عقل بر ظاهر آراسته. 

***

گفت: مِی‌‌ بسیار خوردی زان، چنین بی‌خود شدی/ گفت: ای بیهوده‌گو حرف کم و بسیار نیست

بیت 9: محتسب گفت: تو شراب زیادی خوردی و به همین خاطر، از خود بی‌خود شده‌ای. مست جواب داد: ای انسان بیهوده‌گو! صحبت سر کم و زیاد خوردن نیست (کم و زیاد کار حرام، فرقی با هم ندارد).

نکات: کلمه «زان» مخفف «از آن» است. صفت فاعلی مرکب کوتاه: «بیهوده‌گو». واژه آرایی: «گفت». تضاد: «کم، بسیار». مفهوم: کم و زیاد کار حرام، فرقی ندارد.

***

گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را/ گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی

بیت 10: محتسب گفت: باید مردم هوشیار و عاقل، افراد مست را مجازات کنند. مست گفت: تو یک انسان هوشیار بیاور. در این شهر، هیچ‌کس هوشیار نیست. 

نکات: برای مطالعه شکل‌های مختلف تلفظ کلمه «مردم» در شعر فارسی، پیشنهاد می‌کنم مقالۀ «درست خوانی مَردم، مُردم» را بخوانید. ترکیب وصفی مقلوب: «هشیار مردم». واژه آرایی: «گفت»؛ «هشیار». تضاد: «مست، هشیار». واج آرایی: «ر». تناسب معنایی: با بیت «گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنچه هست گیرند» ارتباط معنایی دارد. مفهوم: فساد، عمومی است. 

تدریس خصوصی فارسی دوازدهم | کلاس خصوصی فارسی دوازدهم

نکات ضروری درس مست و هشیار

مناظره

مناظره یکی از شیوه‌های شاعران برای بیان افکار و سرودن اشعار است. شاعر در این شیوه، گفتگویی خیالی میان انسان‌ها یا موجودات و اشیاء مختلف برقرار می‌کند و در هر بیت یا هر مصراع، از زبان یکی از شخصیت‌های مناظره صحبت می‌کند. این شیوۀ شاعری، به دلیل ایجاد حس زندۀ مکالمه بین شخصیت‌ها بسیار زیبا است. 

از قدیم‌ترین آثار مناظره، منظومه «درخت آسوریک» است که پیش از اسلام نوشته شده است و مناظره میان درخت نخل و بز را ارائه می‌کند. در دوران بعد از اسلام، اسدی توسی، از شاعران برجسته در این زمینه است. در دورۀ معاصر، پروین اعتصامی، اشعار زیادی را به این شیوه سروده است. 

شعرخوانی در مکتب حقایق

شعرخوانی در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

ای بی‌خبر بکوش که صاحب‌خبر شوی/ تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق/ هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی/ تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبۀ خویش دور کرد/ آن‌گه رسی به خویش که بی‌خواب و خَور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد/ بالله کز آفتاب فلک خوب‌تر شوی

یک‌دم غریق بحر خدا شو، گمان مبر/ کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود/ در راه ذوالجلال چو بی‌پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر/ زین پس شکی نماند که صاحب‌نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود/ در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

گر در سرت هوای وصال است، حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی

حافظ

معنای کلمات شعرخوانی در مکتب حقایق

صاحب‌خبر: آگاه، دارنده خبر. راهرو: رهرو، سالک. راهبر: پیر، مُرشد. مکتب: دبستان، محل تحصیل. حقایق: جمع حقیقت، در اینجا حقایق عرفانی. ادیب: آداب‌دان، ادب‌شناس، سخن‌دان، در متن درس به معنای معلم و مربی است. هان: آگاه باش. کیمیا: ماده‌ای که به اعتقاد گذشتگان، می‌توانست هر فلز بی‌ارزش، ازجمله «مس» را به طلا تبدیل کند. زر: طلا. بالله: به خدا قسم. فلک: آسمان. خوب: زیبا. غریق: غرق شده. بحر: دریا.

ذوالجلال: خداوند، پروردگار، خداوند صاحب جلال و عظمت. وجه: ذات، وجود. منظر: چشم‌انداز، جای نگریستن. نظر: دید. صاحب‌نظر: آگاه، بصیر. بنیاد: پایه، اصل، شالوده. هستی: وجود. زبر: بالا. زیر و زبر شود: دگرگون شود. هوا: هوا و هوس، میل. وصال: رسیدن. درگه: درگاه، آستانه.

نکات و معنی شعرخوانی در مکتب حقایق

ای بی‌خبر بکوش که صاحب‌خبر شوی/ تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی؟

بیت 1: ای انسان ناآگاه، تلاش کن که به آگاهی برسی. اگر در مسیر آگاهی حرکت نکنی و رونده نباشی، چگونه می‌توانی به مقام پیشوایی و هدایت دیگران برسی؟

نکات: قالب شعر: غزل. نوع ادبی: غنایی. وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (ویژه رشته علوم انسانی و معارف اسلامی). پرسش انکاری: مصراع دوم. تضاد: «بی‌خبر، صاحب‌خبر». اشتقاق: «راهرو، راهبر» (ویژه رشته علوم انسانی و معارف اسلامی). تناسب: «راهرو، راهبر». مفهوم: تشویق به سیر و سلوک عارفانه.

***

در مکتبِ حقایق، پیش ادیب عشق/ هان ای پسر! بکوش که روزی پدر شوی

بیت 2: ای پسر! تلاش کن که در مدرسۀ حقیقت خداوندی، نزد استاد عشق، درس بیاموزی و روزی به مقام رهبری برسی. 

نکات: شبه جمله: هان (حرف تنبیه). تشبیه: «مکتب حقایق»؛ «ادیب عشق». استعاره: «پسر» استعاره از رهرو نوآموز و تازه‌کار. استعاره: «پدر» استعاره از پیرو و راهبر. تناسب: «پسر، پدر». جناس ناهمسان: «پسر، پدر». واج آرایی: «ش». مفهوم: تلاش برای رسیدن به جایگاه پیر.

***

دست از مس وجود، چو مردان ره بشوی/ تا کیمیایِ عشق بیابی و زر شَوی

بیت 3: مانند مردان و روندگان راه عشق، از وجود بی‌ارزشت که مانند مس است، بگذر تا به عشق که مانند کیمیا است برسی و به طلا تبدیل شوی و ارزشمند گردی. 

نکات: اضافه تشبیهی: «مس وجود»؛ «کیمیای عشق». کنایه: «دست شدن از چیزی» کنایه از رها کردن. تشبیه: «چو مردان …». کنایه: «مردان ره» کنایه از رهروان پایدار. تشبیه: «زر شوی». تناسب: «مس، زر». واج آرایی: «ش»، «ی». پیام: دلبستگی‌های مادی را رها کن.

***

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد/ آن‌گه رسی به خویش که بی‌خواب و خَور شوی

بیت 4: دلبستگی به نعمت‌های دنیایی، تو را از جایگاه واقعی‌ات دور کرده است. زمانی می‌توانی به مقام حقیقی و ذات خودت برسی که از نعمت‌های دنیایی گذر کنی و آنها را رها کنی.

نکات: مجاز: «خواب و خور» مجاز از آسایش و رفاه دنیایی. تکرار: «خواب و خور». کنایه: «بی‌خواب و خور شدن» کنایه از سختی کشیدن. واج آرایی: «خ»، «ر». مفهوم: رها کردن دلخوشی‌های مادی.

***

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد/ بالله کز آفتاب فلک خوب‌تر شوی

بیت 5: اگر نور عشق خداوند بر وجود تو بتابد؛ به خدا قسم که از خورشید آسمان هم زیباتر خواهی شد. 

نکات: اضافه تشبیهی: «نور عشق». استعاره: «نور حق». تناسب: «دل، جان»، «نور، آفتاب، فلک». واج آرایی: «ب»، «ت». مفهوم: عشق حق باعث زیبایی است. 

***

یک دم غریق بحر خدا شو، گمان مبر/ کز آب هفت بحر، به یک موی تر شوی

بیت 6: یک لحظه (نفس) در دریای عشق خدا غرق شو و غوطه بخور و دیگر نگران نباش که کوچک‌ترین آسیبی به تو برسد و نترس از اینکه از آب هفت دریا (آلودگی‌های مادی)، به اندازه سرِ مویی خیس بشوی و آلوده شوی. 

نکات: مجاز: «دم» مجاز از لحظه. اضافه استعاری: «بحر خدا» استعاره از عشق الهی. استعاره: «آب هفت بحر» استعاره از امور دنیوی. واژه آرایی: «بحر». مجاز: «یک مو» مجاز از مقدار کم. کنایه: «تر شدن» کنایه از آلوده شدن. مراعات نظیر: «غریق، بحر، آب، تر شدن». واج آرایی: «ب»، «ر». مفهوم: بریدن از مادیات و رسیدن به عشق الهی. 

شعرخوانی در مکتب حقایق

***

از پای تا سرت همه نور خدا شود/ در راه ذوالجلال چو بی‌پا و سر شوی

بیت 7: اگر در راه خداوند، همه‌چیز خود را فدا کنی و از خود بی‌خود شوی، تمام وجودت سرشار از نور خدا می‌شود.

نکات: مجاز: «از پای تا سر» مجاز از همه وجود. واژه آرایی: «پا»، «سر». تناسب: «پا، سر». اضافه استعاری: «نور خدا». کنایه: «بی‌پا و سر شدن» کنایه از سرگشتگی و از دست دادن وجود مادی. اشتقاق: «شود، شوی» (ویژه رشته علوم انسانی و معارف اسلامی). مفهوم: فنا شدن در خدا. 

***

وجه خدا اگر شودت منظر نظر/ زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

بیت 8: اگر همواره به سمت خدا نگاه کنی، بدون شک، به آگاهی و بصیرت می‌رسی.

نکات: جهش ضمیر: ضمیر «ت» در «شودت» جهش ضمیر دارد و باید بعد از کلمه «نظر» بیاید. نقش ضمیر، مضاف الیه است. اشتقاق: «منظر، نظر»؛ «شود، شوی» (ویژه رشته علوم انسانی و معارف اسلامی). کنایه: «صاحب نظر» کنایه از آگاه و بینا. واج آرایی: «ن». واژه آرایی: «نظر». مفهوم: برای رسیدن به آگاهی باید در پی خدا بود. 

***

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود/ در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

بیت 9: اگر در راه خداوند، تمام هستی تو دگرگون شود؛ از این تغییرات نترس. 

نکات: استعاره مکنیه (پنهان): «بنیاد هستی»؛ هستی و وجود را از یک خانه استعاره گرفته که بنیاد دارد. کنایه: «زیر و زبر شدن» کنایه از دگرگون شدن. تضاد: «زیر، زبر». تکرار: «زیر»، «زبر». واج آرایی: «ز»، «ر». اشتقاق: «شود، شوی» (ویژه رشته علوم انسانی و معارف اسلامی). کنایه: «هیچ در دل مدار» کنایه از اینکه نترس. بیت پارادوکس دارد. مفهوم: اعتماد کردن به خداوند. 

***

گر در سرت هوای وصال است حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی

حافظ

بیت 10: ای حافظ! اگر در فکر و آرزوی رسیدن به خداوند هستی، باید در مقابل هنرمندان و اهل دانش متواضع و فروتن باشی.

نکات: نقش ضمیر پیوسته: «ت» در نقش مضاف الیه. منادا: حافظ. مجاز: «سر» مجاز از فکر و اندیشه. ایهام تناسب: «هوا» به معنای میل و آرزو است، اما در معنای جو و آسمان، با خاک تناسب دارد. کنایه: «خاک شدن» کنایت از فروتنی و تواضع. واج آرایی: «ر»، مصوت کوتاه «-ِ». مفهوم: فروتنی در برابر اهل هنر. 

 حمایت مالی فارسی 100

چند نکته تکمیلی درس دوم فارسی دوازدهم

در این مقاله، به بررسی معنی درس مست و هشیار و شعرخوانی در مکتب حقایق درس دوم فارسی دوازدهم پرداختیم. شما می‌توانید دیوان پروین اعتصامی رادرسایت ایران کتاب خریداری کنید. البته از شما می‌خواهم که بعد از خواندن مقاله معنی درس مست و هشیار، به سراغ مطالعه این اشعار بروید.

همچنین ما، علاوه بر معنی درس مست و هشیار فارسی دوازدهم، معنی درس‌های دیگر کتاب فارسی دوازدهم را در سایت فارسی 100 قرار داده‌ایم. برای مطالعه مقاله‌های مرتبط با پایه دوازدهم سایت فارسی 100 روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.

4 thoughts on “معنی درس مست و هشیار (درس 2 فارسی دوازدهم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *