درس پرورده عشق را خوانده اید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب فارسی 2 آشنا شویم.
آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینه ای برای بهره گیری دانش آموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کرده ایم.
در این پست آموزشی، شرح و معنی درس پرورده عشق ، درس ششم فارسی یازدهم (فارسی 2) توسط گروه آموزشی راه روشن (دکتر سید علی هاشمی، دکتر امید نقوی و بهرام میرزایی) به شما ارائه می شود.
متن درس پرورده عشق
چون رايتِ عشقِ آن جهانگیر | شد چون مَهِ ليلی آسمان گير | |
هر روز خَنیده نام تر گشت | در شیفتگی تمام تر گشت | |
برداشته دل ز كارِ او بخت | درمانده پدر به كارِ او سخت | |
خويشان همه در نیاز با او | هر يک شده چاره ساز با او | |
بیچارگي ورا چو ديدند | در چاره گری زبان كشیدند | |
گفتند به اتّفاق يکسر | کز كعبه گشاده گردد اين در | |
حاجتگهِ جملۀ جهان اوست | محرابِ زمین و آسمان اوست | |
چون موسم حج رسید، برخاست | اُشتُر طَلَبید و مَحمِل آراست | |
فرزند عزيز را به صد جهد | بِنشاند چو ماه در يكي مهد | |
آمد سوي كعبه سینه پرجوش | چون كعبه نهاد حَلقه در گوش | |
گفت: «ای پسر، اين نه جایِ بازی است | بشتاب كه جايِ چاره سازي است | |
گو يا رب، از اين گزاف كاري | توفیق دهم به رستگاري | |
درياب، كه مبتلايِ عشقم | آزاد كن از بلایِ عشقم» | |
مجنون چو حديث عشق بشنید | اوّل بگريست، پس بخنديد | |
از جاي، چو مارِ حلقه برجَست | در حلقۀ زُلفِ كعبه زد دست | |
مي گفت گرفته حلقه در بَر | كامروز منم چو حلقه بر در | |
گويند ز عشق كن جدایي | اين نیست طريق آشنایي | |
پرورده عشق شد سرشتم | جز عشق مباد سرنوشتم | |
يا رب، به خدايي خدايیت | وانگَه به كمالِ پادشايیت | |
كز عشق به غايتي رسانم | كاو مانَد اگر چه من نمانم | |
گرچه ز شراب عشق مستم | عاشق تر ازين كنم كه هستم | |
از عمر من آنچه هست بر جاي | بستان و به عمر لیلي افزاي | |
مي داشت پدر به سوي او گوش | كاين قصّه شنید، گشت خاموش | |
دانست كه دل اسیر دارد | دردي نه دواپذير دارد | |
لیلي و مجنون
از خمسه حكیم نظامي گنجه اي، شاعر قرن ششم |
کليات درس پرورده عشق
اين شعر در قالب مثنوی و نوع ادبی «غنایی» سروده شده است. محتوای شعر، عاشقانه و وزن آن، مفعول مفاعلن فعولن است.
نظامی گنجهاي: حکيم جمال الدّين الياس بن يوسف نظامي گنجهاي در سال 530 ه.ق در شهر گنجه (در جمهوري آذربايجان امروزي) متولّد شده و همان جا زندگي کرده و به سال 614 ه.ق درگذشته است.
نظامي شاعري زاهد بوده و در زندگي خود از ملازمت دربار پادشاهان دوري گزيده است. نظامي از بيشتر علوم زمان خود آگاهي داشت و از آنها، بهخصوص از نجوم و فلسفه، در جاي جاي اشعارش ميتوان نشان يافت. مهمترين اثر نظامي پنج مثنوي زيبا است که به پنج گنج يا خمسۀ نظامي مشهور است. اين پنج مثنوي عبارتند از: مخزن الاسرار، خسرو و شيرين، ليلي و مجنون، هفت پيکر و اسکندرنامه. نظامي توانست داستانسرايي را در ادبيّات فارسي به حدّ اعلاي کمال برساند.
از ويژگيهاي شعر او ميتوان به ايجاد ترکيبات خاص و تازه، ارائۀ معاني و مضامين نو، تخيّل قوي و بيان ريزهکاريها در توصيفها اشاره کرد. بعد از نظامي شاعران بسياري به تقليد از منظومههاي او پرداختند که از ميان آنها امير خسرو دهلوي، خواجو و جامي معروفترند.
تذکره الأولیا: کتابی عرفانی است به نثر روان و زيبا، در شرح حال بزرگان اولیاء و مشایخ صوفیه، اين کتاب تنها اثر عطار به نثر است.
عطّار نیشابوری: شيخ فريدالدّين عطّار نيشابوری، شاعر و عارف شهير قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجری. از مهم ترين آثار او منطق الطّير و تذکره الأولياء است.
قالب شعري مثنوی: «مثنوي» قالبي شعري است که در آن هر بيت قافيهاي مستقل دارد. قالب مثنوي از دورۀ اوّل شعر فارسي مورد توجّه شاعران بوده است. درونمايۀ مثنويها در ادب فارسي غالباً حماسي، تعليمي، عارفانه و عاشقانه است. از مثنوي به علّت نامحدودي در کاربرد قافيه براي سرودن داستانها و مطالب طولاني استفاده ميشود. قديميترين مثنوي (ابيات کمي از آن به جا مانده) کليله و دمنۀ منظوم، سرودۀ رودکي است.
از مهمترين آثار سروده شده در قالب مثنوي ميتوان به شاهنامۀ فردوسي، حديقة الحقيقه از سنايي، پنج گنج نظامي، منطق الطّير عطّار نيشابوري، مثنوي معنوي مولانا و بوستان سعدي اشاره کرد.
واژه ها و ترکيبها
پرورده: پرورش يافته. چون: هنگامیکه. رايَت: بیرق، پرچم، دِرَفش. جمله: همه، سراسر. جهانگیر: گیرندۀ عالم، فتحکنندۀ دنیا، مشهور. مه: ماه. آسمانگیر: مشهور (در آسمان). خَنیده: معروف، مشهور. دلبرداشتن: دلکندن، نااميد شدن. بخت: سرنوشت، روزگار. درمانده: بيچاره شده. سخت: شديد. خويشان: جمع ِخویش، اقوام، بستگان، فاميل. در نیاز: در حال دعا و راز و نياز. چاره ساز: به دنبال راه چاره. ورا: وِی را، او را. چاره گري: تدبير، مصلحت اندیشی، يافتن راه چاره. زبانكشیدن: صحبتکردن. به اتّفاق: همگی. يکسر: همه با هم. گشاده شدن در: کنایه از حل شدن مشکل. حاجتگه: محل برآورده شدن حاجت و نياز. جمله: همه. محراب: قبله گاه. موسم: زمان، هنگام. برخاست: بلند شد، آمادۀ کار شد. اشتر: شتر. محمِل: کجاوه که بر شتر بندند، مهد، تخت روان. آراست: آماده کرد. جهد: رنج بردن، تلاش، کوشش. مهد: کجاوه، محمل. جوش: شوق و شور. حلقه بر گوش نهادن: اظهار بندگی کردن. گزافكاري: بیهودهکاری، کار بيهوده و بی ثمر. توفیق: کمک، ياری. رستگاري: رهايي، نجات. درياب: به من نظر کن، مرا نجات بده. مبتلا: گرفتار. حديث: صحبت. مار حلقه: مار چنبره زده. برجست: پريد. زلف: گيسو. طريق: راه، روش. سرشت: فطرت، آفرینش، طبع، ذات. كمال: کامل بودن، بالاترین درجۀ هر چيز. غايت: نهايت، سرانجام. به غایت: در حدّ نهایت، بینهایت. افزاي: اضافه کن.
معني و مفهوم متن و نکات زبانی و ادبی درس پرورده عشق
چون رايتِ عشقِ آن جهانگیر | شد چون مَهِ ليلی آسمان گير |
بيت1: هنگامی که شهرت عشق مجنون مانند زيبايي ليلی همه جا را فراگرفت.
نکات: صفت جانشين اسم: جهانگير. صفت مرکب: جهانگیر، آسمان گیر. جناس همسان: «چون» در مصراع اول، به معنی «هنگامی که» حرف ربط است و در مصراع دوم، به معنی «مثل» و «مانند» حرف اضافه است. اضافه تشبيهی: رايتِ عشق. ترکیب اضافی: مه لیلی. استعاره: «مه» استعاره از چهرۀ ليلی. مراعات النظیر: مه و آسمان- رايت و جهانگير. بیت شیوه بلاغی دارد. مفهوم: آگاه شدن همگان از عشق شديد مجنون نسبت به لیلی.
هر روز خَنیده نام تر گشت | در شیفتگی تمام تر گشت |
بيت 2: مجنون هر روز در عشق و عاشقی، معروف تر و کامل تر شد (هر روز عشقش افزایش یافت).
نکات: واج آرایی: واج «ر». جناس: هر، در.
برداشته دل ز كارِ او بخت | درمانده پدر به كارِ او سخت |
بيت 3: (حتی) بخت و اقبال هم در کار او ناامید شده بود و پدرش نيز به شدت در کار او گرفتار شده بود (نمی دانست برای حل مشکل او چه کاری انجام بدهد).
نکات: بيت به شيوۀ بلاغی است. ترکیب اضافی: «کار او» متمم: «کار او». نهاد: در مصراع اول «بخت»؛ در مصراع دوم «پدر». تشخیص (استعاره مکنيه): دل برداشتن بخت. کنایه: «دل برداشتن بخت» کنایه از بدبخت شدن. جناس: بخت و سخت. واجآرایی: «ر». تکرار: کار، او. مفهوم: ناامید شدن همه (از جمله پدر) نسبت به از بين رفتن عشق مجنون.
خويشان همه در نیاز با او | هر يک شده چاره ساز با او |
بیت 4: بستگان (خويشاوندان) همگی، همراه پدر، برای بهبودی مجنون راز و نياز می کردند و به فکر يافتن راه چاره برای او بودند.
برای روشن شدن معنای بيت چهارم لازم است ابياتی را که در کتاب حذف شده اند، بخوانيم:
«برداشته دل ز کار او بخت / درمانده پدر به کار او سخت
میکرد نیایش از سر سوز / تا زان شب تیره بردمد روز
حاجتگاهی نرفته نگذاشت / الا که برفت و دست برداشت
خویشان همه در نیاز با او / هر یک شده چارهساز با او
بیچارگی ورا چو دیدند / در چارهگری زبان کشیدند»
نکات: متمم: «نیاز»، «او». نهاد: «خویشان». واجآرایی: «آ». مفهوم: دعای بستگان و مشورت آنها برای حل مشکل.
بیچارگي ورا چو ديدند | در چاره گری زبان كشیدند |
بيت 5: وقتی گرفتاری و درماندگی او را دیدند هر کدام صحبتی کردند (پيشنهادی دادند).
نکات: مفعول: «بیچارگی ورا». چاره گری: متمم. فعل مرکب: زبان کشیدند. کنايه: «زبان کشیدن» کنایه از سخن گفتن. واجآرایی: واج «ر». مفهوم: تاکید بر مشورت و همیاری.
گفتند به اتّفاق يکسر | کز كعبه گشاده گردد اين در |
بيت 6: (در نهايت) همگی با هم گفتند که تنها چارۀ او رفتن به خانۀ خدا است.
نکات: بیت به شیوۀ بلاغی است. قید: «به اتفاق»، «یکسر». نهاد: در مصراع اول «خویشان» (محذوف)؛ در مصراع دوم «این در». فعل مجهول: گشاده گردد. بيت يک جملۀ مرکب است، که مصراع نخست آن جملۀ پايه و مصراع دوم جملۀ پيرو است. استعاره: «در». کنایه: «گشوده شدن در» کنايه از «حل شدن مشکل». مجاز: «کعبه» مجاز از زیارت کعبه. واجآرایی: «د». مفهوم: حلال مشکلات خداوند است.
حاجتگهِ جملۀ جهان اوست | محرابِ زمین و آسمان اوست |
بيت 7: برآورندۀ حاجت همۀ جهانيان اوست. قبله گاه هر دو جهان اوست.
نکات: ترکیب اضافی: محراب زمین. تضاد: زمین و آسمان. تناسب: «جهان»، «زمین»، «آسمان». مجاز: «جهان» مجاز از مردم جهان؛ «زمین و آسمان»: مجاز از تمام موجودات. تشخيص: ضمير «او» برای کعبه به کار رفته است. واجآرایی: «ج»، «آ». مفهوم: خانه خدا محل رفع حاجتهای جهانیان و برای همگان مقدس است.
چون موسم حج رسید، برخاست | اُشتُر طَلَبید و مَحمِل آراست |
بيت 8: وقتی هنگام سفر حج فرا رسيد، دست به کار شد. شتر (حيوان سواری و بارکش) فراهم ساخت و کجاوه (اتاقک روی شتر و…) آماده کرد.
نکات: «اشتر» و «محمل» مفعول هستند. نهادِ فعل های برخاست، طلبید و آراست: محذوف (پدر مجنون) است. مصراع اول یک جمله مرکب و مصراع دوم دو جمله ساده است. کنایه: «محمل آراستن» و «اشتر طلبيدن» کنايه از آمادۀ سفر شدن. تناسب: «اشتر»، «محمل». واجآرایی: «س»، «ت». مفهوم: آماده شدن پدر مجنون برای رفتن به زیارت خانه خدا.
فرزند عزيز را به صد جهد | بِنشاند چو ماه در يكي مهد |
بيت 9: فرزند گرامی خود (مجنون) را با تلاش فراوان، مانند ماه بر کجاوهای نشاند (سوار کرد).
نکات: بیت به شیوه بلاغی است. ترکیب وصفی: «فرزند عزیز». مفعول: «فرزند عزیز». متمم قيدی: «صد جهد». نهاد: محذوف (پدر مجنون). بيت 1 جمله است. تضاد: «صد»، «یکی». جناس: «جهد»، «مهد». تشبیه: مجنون به ماه تشبيه شده است. (وجه شبه: زیبایی). واجآرایی: «ه». مفهوم: تلاش فراوان پدر برای بردن فرزند به سفر حج.
آمد سوي كعبه سینه پرجوش | چون كعبه نهاد حَلقه در گوش |
بيت 10: با ناراحتی و اضطرابی در دل، به سوی کعبه آمد و مانند کعبه حلقه به گوش انداخت (ابراز تواضع، اطاعت و بندگی کرد.)
نکات: بیت به شیوه بلاغی است. قید حالت: سینه پرجوش. متمم: در جمله اول «کعبه» و در جمله دوم «گوش». مفعول: حلقه. نهاد در هر دو جمله: محذوف (پدر مجنون). بيت 2 جمله است. تناسب: «سینه»، «گوش» – «حلقه»، «گوش». تشبیه: مجنون در «حلقه به گوش بودن» به کعبه مانند شده است. کنایه: «سینه پرجوش بودن» کنایه از ناراحتی فراوان و «حلقه در گوش بودن» کنایه از مطیع بودن است. تکرار: کعبه. تشخیص: «کعبه» انسانی انگاشته شده که حلقه در گوش دارد. مفهوم: رفتن آنها به کعبه و ابراز نياز و فرمان برداری نسبت به خواست خدا.
گفت: «ای پسر، اين نه جایِ بازی است | بشتاب كه جايِ چاره سازي است |
بیت 11: گفت: ای پسرم، اينجا جای بازی نيست (جايگاه بسيار مهمی است). عجله کن؛ زيرا اينجا جايي است که می توانی مشکل خود را حل کنی.
نکات: نشانه ندا: ای. منادا: پسر. نهاد فعل گفت: محذوف (پدر مجنون). بیت پنج جمله دارد. مصراع دوم یک جمله مرکب است. واجآرایی: مصوت بلند «آ». تکرار: «جای». مفهوم: در اوج مشکلات باید به خدا متوسل شد.
گو يا رب، از اين گزاف كاري | توفیق دهم به رستگاري |
بيت 12: بگو: خدايا به من توان بده تا از اين کار بيهوده (عشق) رها شوم.
نکات: متمم: «رستگاری». نشانه ندا: «یا». منادا: «رب». واژه دوتلفظی: «رستگاری». متمم: نقش«م» در «دهم»: به من توفیق ده. بیت سه جمله دارد. کنایه: «گزافکاری» کنایه از عشق. واجآرایی: مصوت بلند «آ». مفهوم: شرط رها شدن از مشکلات، توفیق يافتن از خداوند است.
درياب، كه مبتلايِ عشقم | آزاد كن از بلایِ عشقم» |
بيت 13: مرا نجات بده، زيرا گرفتار عشق شدهام. مرا از بلای عشق رهایی بخش.
نکات: مصراع دوم به شیوه بلاغی است. جهش ضمیر: «م» در بلای عشقم، جهش ضمیر دارد. «م» در «عشقم» در مصراع اول، اسنادی و در مصراع دوم، «مرا» (مفعول) است. مسند: مبتلای عشق. بیت دارای سه جمله است. مصراع اول یک جمله مرکب است. اشتقاق: «مبتلا»، «بلا». تکرار: عشق. اضافه تشبیهی: «بلای عشق». واجآرایی: مصوت بلند «آ». مفهوم: پدر مجنون عشق را بلايي می داند که بايد از آن به ياری خداوند نجات يافت.
مجنون چو حديث عشق بشنید | اوّل بگريست، پس بخنديد |
بيت 14: وقتی که مجنون از عشق سخنی شنيد، ابتدا گريه کرد و سپس خنديد.
نکات: نهاد مصراع اول: مجنون. نهاد فعل ها در مصراع دوم: محذوف (مجنون). ترکیب اضافی و مفعول: «حدیث عشق». بيت سه جمله است. تضاد: بگریست، بخندید. واجآرایی: مصوت بلند «ی». مفهوم: عشق هم درد (غم) دارد و هم شادی.
از جاي، چو مارِ حلقه برجَست | در حلقۀ زُلفِ كعبه زد دست |
بيت 15: مانند ماری که دور خود حلقه زده باشد، از جای خود پريد و حلقه کعبه را در دست گرفت.
نکات: مصراع دوم به شیوه بلاغی است. متمم: «حلقه زلف کعبه» نهاد هر دو جمله: محذوف (مجنون). بیت دو جمله است. تناسب: زلف، دست – مار، حلقه. کنایه: «دست زدن» کنایه از متوسل شدن. تشبيه: مجنون به مار تشبیه شده است. اضافه تشبیهی: «حلقه زلف». اضافه استعاری و تشخیص: «زلف کعبه». استعاره: «حلقه زلف کعبه»: استعاره مصرحه از حلقۀ در. جناس تام: حلقه و حلقه. مفهوم: متوسل شدن به خدا.
مي گفت گرفته حلقه در بَر | كِامروز منم چو حلقه بر در |
بيت 16: در حالی که حلقه در کعبه را در دستش گرفته بود، می گفت: امروز من مانند حلقه ای دست به دامان تو شدهام.
نکات: جملۀ وابسته «گرفته حلقه در بر» نقش قیدی دارد. نهاد در مصراع اول: محذوف (مجنون) و در مصراع دوم «من» است. «م» در «منم» مخفف فعل «هستم» است. تناسب: حلقه، در.تشبيه: مجنون به حلقۀ در (وجه شبه: آویخته بودن از در). جناس همسان: بر و بر، «بر» در مصراع اول به معنی «آغوش» و در مصراع دوم حرف اضافه است. جناس همسان: در و در. جناس ناهمسان: بر، در. واژه آرایی: «حلقه». واجآرایی: «ر»، «د». مفهوم: متوسل شدن به درگاه خداوند و دعای خالصانه. بیت سه جمله است.
گويند ز عشق كن جدایي | اين نیست طريق آشنایي |
بيت 17: (به من) می گويند از عشق دوری کن. اين راه و روش دوستی نيست.
نکات: بیت به شیوه بلاغی است. نهاد مصراع اول: محذوف (آنها) و در مصراع دوم: «اين». متمم: عشق. ترکیب اضافی: «طریق آشنایی»؛ نقش: مسند. آشنایی، واژه دوتلفظی: «آشنایی». بیت سه جمله دارد. تضاد: آشنایی، جدایی. مفهوم: وفاداری و پايداری در عشق.
پرورده عشق شد سرشتم | جز عشق مباد سرنوشتم |
بيت 18: جان من با عشق پرورش یافته است و (آرزو دارم) سرنوشتم بجز عشق نباشد.
نکات ادبی: بیت به شیوۀ بلاغی است. نهاد مصراع اول: «سرشت»، مصراع دوم: «سرنوشت». ترکیب اضافی: «پروردۀ عشق»؛ نقش مسند. ضمیر متصل در نقش مضاف الیه: «م» در سرشتم و سرنوشتم. بیت دو جمله دارد و هر مصراع، یک جمله سه جزئی با مسند است تکرار: عشق. واجآرایی: «ش». مفهوم: نفوذ عشق به عمق جان عاشق وفاداری عاشق واقعی در عشق خود.
يا رب، به خدايي خدايیت | وانگَه به كمالِ پادشايیت |
بيت 19: خداوندا (تو را قسم میدهم) به ذات خداوندي ات و پس از آن (تو را قسم می دهم) به شکوه فرمانروایی ات.
نکات: این بیت با بیت بعد موقوف المعانی است. حذف به قرینه معنایی: فعل «قسم می دهم» در هر دو مصراع به قرینه معنایی حذف شده است. ضمیر متصل در نقش مضاف الیه: «ت» در «خداییت» و «پادشاییت». «به» در هر دو مصراع معنای سوگند دارد. بیت سه جمله است. تکرار: خدایی. مفهوم: بیان عظمت و قدرت خداوند.
كز عشق به غايتي رسانم | كاو مانَد اگر چه من نمانم |
بيت 20: از عشق مرا به جایی برسان که حتی اگر من زنده نباشم، عشق من باقی بماند (همچنین می توان گفت: حتی اگر من زنده نباشم، لیلی زنده بماند).
نکات ادبی: ضمیر متصل در نقش مفعول: «م» در «رسانم» (مرا برسان). نهاد: در مصراع اول محذوف (خداوند). بیت سه جمله دارد. واجآرایی: «م». مفهوم: ازخودگذشتگی در عشق و آرزوی جاودانگی عشق.
گرچه ز شراب عشق مستم | عاشق تر ازين كنم كه هستم |
بيت 21: اگر چه (از عشق بهره بردهام و) از نوشيدن جام عشق سرمست شده ام، (اما هنوز برای من کافی نيست). من را از اين که هستم عاشق تر کن.
نکات ادبی: «م» در «مستم» اسنادی است و در «کنم» نقش مفعول دارد. مسند: مست، عاشق تر. ترکیب اضافی: «شراب عشق» با نقش متمم قیدی. نهاد: در مصراع اول: محذوف (من)، نهاد فعل «مستم»: (من) و نهاد فعل «کن»: محذوف (تو). بیت یک جمله مرکب است. مصراع دوم، جمله پايه و مصراع نخست، جمله پيرو است. اشتقاق: «عشق» و «عاشق». اضافه تشبیهی: شرابِ عشق (وجه شبه: از خود بی خود کردن). جناس ناهمسان: «مستم» و «هستم». کنایه: «از شراب عشق مست بودن» کنایه از «عاشق بودن». واجآرایی: «ش». تناسب: «شراب» و «مست». مفهوم: عاشق سرمست از عشق، آرزوی افزون شدن عشق را دارد.
از عمر من آنچه هست بر جاي | بستان و به عمر لیلي افزاي |
بيت 22: هرچه از عمر من باقی مانده است بگير و به عمر ليلی اضافه کن.
نکات: «بستان»: فعل امر به معنای «بگیر»، گذرا به مفعول. «افزای»: فعل امر به معنای «اضافه کن»، گذرا به مفعول و متمم. ترکیب اضافی: «عمر من» و «عمر لیلی» در نقش متمم. نهاد در مصراع دوم: محذوف (خداوند). در بيت 2 حذف به قرينه معنایی وجود دارد: (خداوندا) هرچه از عمر من باقی مانده است بگير و (آن را) به عمر ليلی اضافه کن. بیت سه جمله دارد. تکرار: عمر. تضاد: بستان و افزای. مفهوم: ازخودگذشتگی و ایثار عاشقانه.
مي داشت پدر به سوي او گوش | كاين قصّه شنید، گشت خاموش |
بيت 23: پدرش داشت به حرف های او گوش می داد. وقتی این صحبت ها را شنيد (ديگر با او) بحث نکرد.
نکات: بیت به شیوه بلاغی است. نهاد: در مصراع اول (پدر) و در مصراع دوم محذوف (پدر). ترکیب وصفی: «این قصه» در نقش مفعول. جملۀ سه جزئی اسنادی: «گشت خاموش». بیت سه جمله دارد. مصراع اول یک جملۀ ساده و مصراع دوم یک جملۀ مرکب است. تناسب: گوش، قصه و شنید. واجآرایی: «ش». مفهوم: تسلیم شدن در برابر خواست مجنون (عشق).
دانست كه دل اسیر دارد | دردي نه دوا پذير دارد | |
لیلي و مجنون
از خمسه حكیم نظامي گنجه اي، شاعر قرن ششم |
بيت 24: فهميد که دل او گرفتار دام عشق شده است و اين درد (عشق) درمان پذیر نيست.
نکات: نهاد فعل «دانست»: محذوف (پدر) و نهاد فعل های «دارد»: محذوف (مجنون). مفعول: «دل» و «دردی». بیت سه جمله دارد. کنایه: «دل اسیر داشتن» کنایه از «عاشق بودن». استعاره: «درد دواناپذیر» استعاره از عشق. تشخیص: اسیر بودن دل. تضاد: درد و دوا. واجآرایی: «د»، «ر». مفهوم: درد عشق، درمانپذیر نیست و هیچ دارویی (به جز وصال) نمیتواند آن را درمان کند.
نکات ضروری درس پرورده عشق
* شيوۀ بلاغی: ارکان جمله به دو شیوه در کنار هم قرار میگیرند: شیوۀ عادی و شیوۀ بلاغی. در شيوۀ عادی (معيار)، «نهاد» در آغاز جمله و فعل در پایان جمله قرار دارد؛ به عبارت ديگر هر يک از ارکان جمله در جای معمول و عادی خود قرار می گيرند. از اين شيوه در نگارش متن های آموزشی، اداری، خبری، علمی و مانند آن استفاده می شود؛ امّا در شيوۀ بلاغی که بيشتر در نگارش متن های ادبی و سرودن شعر کاربرد دارد، ارکان جمله با توجه به تشخیص نویسنده، برای تأثیر بیشتر شعر يا نثر ادبی جابهجا می شوند.
مثلا در مصراع زیر، شیوه بلاغی به کار رفته است:
مي داشت پدر به سوي او گوش
شیوه بلاغی به زبان ساده تر: اگر اجزای جمله، از جای اصلی خودشان جا به جا شوند، شیوه بَلاغی داریم. |
تغيير در جايگاه ارکان جمله در شيوۀ بلاغی به شرطی مجاز است که نقش آنها با توجه به «نقش نما» يا با توجه به «معنا» مشخص باشد. در غير اين صورت اين کار باعث ايجاد اشکال در معنای کلام می شود.
نکته: در هنگام تشخیص شیوه بلاغی در جملات، باید دقت کنیم که آمدن فعل در ابتدای مصراع ها، همیشه به معنای شیوه بلاغی نیست. گاهی اوقات، فعلی که در ابتدای جمله می آید، متعلق به جمله دیگری است؛ مثلا در مصراع زیر شیوه بلاغی وجود ندارد:
درياب، كه مبتلايِ عشقم
گنج حکمت
مردان واقعی
یکی از کوه لکُام به زیارت «سَری سقَطی» آمد. سلام کرد و گفت: «فلان پیر از کوه لُکام تو را سلام گفت».
سَری گفت: «وی در کوه ساکن شده است؟ بس کاری نباشد. مرد باید در میان بازار مشغول تواند بود، چنان که یک لحظه از حق تعالی غایب نشود.»
تذکره الأولیا، عطّار
واژه ها و ترکيبها
لُکام: رشته کوهی است در منطقۀ شام. سَری سَقَطی: از عارفان مشهور قرن سوم هجری. بس کاری نباشد: کار بزرگی نيست.
تدریس و شرح و معنی درس پرورده عشق
چند نکته تکمیلی
ما در این مقاله، به بررسی معنی درس پرورده عشق پرداختیم و متن شعر مندرج در کتاب را آوردیم. برای دریافت متن کامل کتاب فارسی می توانید اینجا کلیک کنید. همچنین برای خواندن متن کامل لیلی و مجنون نظامی کلیک کنید. البته من از شما می خواهم که بعد از خواندن توضیحات درس پرورده عشق ، به سراغ مطالعه بخش های دیگر کتاب بروید.
همچنین ما، علاوه بر معنی درس پرورده عشق فارسی یازدهم، شرح و معنی درس های دیگر کتاب فارسی یازدهم را در سایت فارسی 100 قرار داده ایم. برای مطالعه مقاله آغازگری تنها کلیک کنید.