معنی درس شکر نعمت فارسی دوازدهم

معنی درس شکر نعمت (درس 1 فارسی دوازدهم)

درس شکر نعمت را خوانده‌اید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب فارسی 3 آشنا شویم. این مقاله بهترین منبع برای یادگیری درس شکر نعمت در امتحان نهایی فارسی دوازدهم است. مقاله معنی درس شکر نعمت برای دانش‌آموزان رشته‌های علوم تجربی، ریاضی و فیزیک، علوم انسانی و معارف اسلامی کاربردی است.

آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینه‌ای برای بهره‌گیری دانش‌آموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کرده‌ایم.

در این مقاله آموزشی، شرح و معنی درس شکر نعمت و گنج حکمت گمان درس اول کتاب فارسی دوازدهم (فارسی 3) توسط دکتر سید علی هاشمی به شما ارائه می‌شود.

متن درس شکر نعمت

منت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرومی‌رود ممدّ حیات است و چون برمی‌آید مفرِّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.

از دست و زبان که برآید/ کز عهده شکرش به در آید؟

«اعملوا آل داوود شکراً و قلیلٌ مِن عبادی الشَّکور».

بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندی‌­اش/ کس نتواند که به جای آورد

باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و ‌خوان نعمت بی‌دریغش همه‌جا کشیده. پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبُرَد. فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بَنات نَبات در مهد زمین بپرورد.

درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم رَبیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عُصاره تاکی به قدرت او شَهد فایِق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسِق گشته.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان‌بردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

در خبر است از سَروَر کائنات و مَفخَر موجودات و رحمت عالمیان و صَفوَت آدمیان و تَتَمّه دَور زمان محمد مصطفی- صلّی الله علیه و آله و سلم

شفیعٌ مطاع نبیٌّ کریم/ قَسیمٌ جَسیمٌ نَسیمٌ وسیم

***

بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه/ حَسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه

***

چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان/ چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتی‌بان

هرگه که یکی از بندگان گنهکارِ پریشان‌روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جَلَّ و عَلا- بردارد، ایزد تعالی در او نظر نکند.

بازش بخواند. باز اعراض کند. بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند. حقّ سبحانه و تعالی فرماید: «یا ملائِکتی، قد اِستَحیَیتُ مِن عَبدی وَ لیسَ لَه غَیری فقَد غَفَرتُ لَه». دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.

کرم بین و لطف خداوندگار/ گنه بنده کرده است و او شرمسار

عاکِفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبَدناک حقّ عِبادَتِک و واصِفان حِلیِه جمالش به تحیّر منسوب که: ما عَرَفناک حَقَّ مَعرِفَتِک.

گر کسی وصف او ز من پرسد/ بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

عاشقان کشتگان معشوق‌اند/ برنیاید ز کشتگان آواز

یکی از صاحب‌دلان سر به جَیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مُکاشِفَت مُستَغرَق شده. آن‌گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: «از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟»

گفت: «به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!»

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی‌خبران‌اند/ کان را که خبر شد خبری بازنیامد

گلستان سعدی

کلیات درس شکر نعمت

سعدی شیرازی: سعدی شیرازی، با نام کامل مصلح‌الدین مصلح بن عبدالله شیرازی، شاعر و نویسنده بزرگ ایرانی در قرن هفتم هجری قمری است.
او در شهر شیراز متولد شده است و طبق اطلاعاتی که از آثارش به دست می‌آوریم، در کودکی به بغداد رفته است و در مدرسه نظامیه بغداد، پیش استادانی مانند امام محمد غزالی، شهاب‌الدین سهروردی و ابوالفرج بن جوزی درس خوانده است.

معنی درس شکر نعمت فارسی دوازدهم

او سفرهای متعددی در شرق و غرب عالم داشته است و مجموعه تجربه‌های خود را از این سفرها در آثار خود، به‌خصوص بوستان و گلستان انعکاس داده است. آثار متعددی از این شاعر باقی مانده است که مشهورترین آنها، کتاب‌های بوستان و گلستان است.

گلستان: کتاب گلستان توسط شاعر و نویسنده مشهور ایرانی، سعدی شیرازی، نوشته شده است. این کتاب در یک دیباچه و هشت باب و با نثر مسجَّع نوشته شده است. این اثر دربردارنده حکایت‌ها و پندهای کوتاه اخلاقی است. 

معنی درس شکر نعمت + نکات درس شکر نعمت

منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرومی‌رود ممدّ حیات است و چون برمی‌آید مفرِّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.

***

واژه‌ها: منّت: سپاس، شُکر، نیکویی. را: «را» حرف اضافه در معنی «برای». عزَّ وَ جَلّ: گرامی، بزرگ و بلندمرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار می‌رود. طاعت: اطاعت کردن، عبادت. موجب: سبب، انگیزه، علت. قربت: نزدیکی. مزید: افزونی، زیادی. ممدّ: یاریگر، یاری‌دهنده. حیات: زندگی. مفرِّح: شادی‌بخش، فرح‌انگیز. ذات: اصل، شخص، سرشت. 

معنی: سپاس ویژه برای خداوند گرامی و بلندمرتبه‌ای است که فرمانبرداری از او، باعث نزدیکی به او می‌شود و شکرگزاری‌اش باعث افزایش نعمت می‌شود. هر نفسی که وارد بدن ما می‌شود (دَم)، یاری‌دهندۀ زندگی ما است و زمانی که از بدن ما خارج می‌شود (بازدَم)، باعث شادی جان ما می‌شود. پس در هر تنفس، دو نعمت وجود دارد و برای هر نعمت، واجب است شکرگزاری کنیم. 

نکات: کلمات هم‌آوا: «قربت» با «غربت»؛ «حیات» با «حیاط». دو حرف اضافه برای یک متمم: «به شکر اندرش». حذف فعل به قرینه لفظی: «است» در جمله‌های «به شکر اندرش مزید نعمت»، «مفرِّح ذات»، «بر هر نعمت شکری واجب». سجع متوازی: «قربت، نعمت». تضاد: فرومی‌رود، برمی‌آید. سجع مطرّف: «حیات، ذات». تلمیح: عبارت «طاعتش موجب قربت است» تلمیح به آیه شریفه «واسجُد و اقتَرب» دارد. تلمیح: عبارت «و به شکر اندرش مزید نعمت» تلمیح به آیه شریفه «لئن شکرتُم لازیدنّکُم» دارد.

مفهوم: اطاعت از خدا و شکرگزاری او باعث نزدیکی به خداوند و افزایش نعمت می‌شود.

***

از دست و زبان که برآید/ کز عهدۀ شکرش به در آید؟

***

واژه‌ها: کز: که از. شُکر: سپاس.

معنی: چه کسی می‌تواند، شکرگزار خدا باشد؟ 

نکات: بیت پرسش انکاری دارد. وزن بیت: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (ویژه رشته انسانی). تناسب: «دست، زبان». مجاز: «دست» مجاز از کردار. مجاز: «زبان» مجاز از گفتار. جناس ناهمسان: «برآید، درآید». کنایه: «از دست و زبان کسی برآمدن» کنایه از توانایی داشتن. مفهوم: بنده در شکرگزاری خدا ناتوان است.

***

«اعملوا آل داوود شکراً و قلیلٌ مِن عبادی الشَّکور».

معنی: ای خاندان داوود، شکرگزاری کنید و تعداد کمی از بندگانم شکرگزارند.

نکات: تضمین: این عبارت، تضمین آیه قرآن است. مفهوم: افراد شکرگزار کم هستند.

***

بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد

واژه‌ها: بِه: بهتر. تقصیر: گناه، کوتاهی. عُذر: پوزش، معذرت. درگاه: بارگاه. 

معنی: بهتر آن است که بنده، به‌خاطر گناهش از خداوند پوزش بخواهد.

نکات: حذف فعل به قرینه معنوی: فعل «است» در جمله «بنده همان به». وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (ویژه رشته انسانی). جناس ناهمسان: «به» به دو معنا: «بهتر» و «حرف اضافه». مجاز: کلمه «درگاه» مجاز از «خدا». مفهوم: طلب بخشش از خداوند.

***

ورنه سزاوار خداوندی‌­اش/ کس نتواند که به جای آورد

واژه‌ها: ورنه: وگرنه. سزاوار: شایسته. به جای آوردن: ادا کردن، انجام دادن.

معنی: وگرنه هیچ‌کس نمی‌تواند، آن‌طور که شایسته خداوند است، از او سپاس­گزاری کند.

نکات: مفهوم: ناتوانی بندگان از شکرگزاری خدا.

تدریس خصوصی فارسی دوازدهم | کلاس خصوصی فارسی دوازدهم

***

باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و ‌خوان نعمت بی‌دریغش همه‌جا کشیده. پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبُرَد. فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بَنات نَبات در مهد زمین بپرورد.

***

واژه‌ها: رحمت: بخشش. را: به معنای «به».‌ خوان: سفره، سفرۀ فراخ و گشاده. بی‌دریغ: بی‌مضایقه. ناموس: آبرو، شرافت. فاحش: آشکار، واضح. وظیفه: مقرّری، وجه معاش. روزی: رزق، مقدار خوراک یا وجه معاش که هرکس روزانه به دست می‌آورد یا به او می‌رسد. 

وظیفۀ روزی: رزق مقرّر و معیّن. مُنکَر: زشت، ناپسند. فرّاش: فرش‌گستر، گسترندۀ فرش، خدمتکار. باد صبا: باد مشرق، نسیم. زمرّدین: منسوب به زمرّد (زمرّد: سنگ سبزرنگ). دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر می‌دهد یا از او پرستاری می‌کند. فرموده: دستور داده. بَنات: جمع بِنت، دختران. نَبات: گیاه، رُستنی. مَهد: گهواره.

معنی: بخشش بی‌اندازه خداوند، مانند بارانی به همه موجودات رسیده است و سفره نعمت بی‌مضایقه و کمبود او در همه‌جا گسترده شده است. خداوند، آبروی بندگانش را به‌خاطر گناه آشکار از بین نمی‌برد و مقرری روزی آنها را به سبب اشتباه زشتشان قطع نمی‌کند. 

خداوند به باد صبا که همچون خدمتکاری است، گفته که فرش سبزرنگ چمن را در زمین پهن کند و به ابر بهاری که مانند دایه کودکان است، دستور داده است که گیاهان کوچک را (که مانند دختران هستند)، در گهواره زمین پرورش بدهد.

image

نکات: کلمه هم‌آوا: «خوان» با «خان». اضافه تشبیهی: «باران رحمت»، «خوان نعمت». سجع: «رسیده، کشیده». ترصیع: «باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و ‌خوان نعمت بی‌دریغش همه‌جا کشیده» (ویژه رشته انسانی). تلمیح: جملات این بند تلمیح به آیه «رَبُّکم ذُو رَحمَه واسِعه» دارند. کنایه: «باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده» کنایه از مهربانی خدا به همه مخلوقات.‌ کنایه: «خوان نعمت بی‌دریغش همه‌جا کشیده» کنایه از بخشندگی خدا به همه مخلوقات.

اضافه تشبیهی: «پرده ناموس»؛ «وظیفه روزی». کنایه: «پرده دریدن» کنایه از فاش کردن راز. سجع: «ندرد، نبرد». تلمیح: عبارت «پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد» به صفت «ستَار العیوب» خداوند اشاره دارد؛ عبارت «وظیفه روزی به خطای منکر نبرد» به صفت رزّاقی خداوند اشاره دارد.

اضافه تشبیهی: «فرّاش باد صبا»، «دایۀ ابر بهاری»، «بنات نبات»، «مهد زمین». استعاره: «فرش زمرّدین» استعاره از سبزه و چمن. مراعات نظیر: «فرّاش، فرش،‌ بگسترد». اشتقاق: «فرّاش، فرش» (ویژه رشته انسانی). مراعات نظیر: «باد صبا، ابر بهار، نبات، زمین؛ «دایه، بنات، مهد، بپرورد». سجع: «بگسترد، بپرورد». تلمیح: ترکیب «مهد زمین» به آیه «الم نَجعل الارضَ مِهاداً» تلمیح دارد. تلمیح: به این باور عامیانه اشاره دارد که وزیدن باد صبا باعث فرارسیدن بهار است.

مفهوم: بخشندگی خدا. پرده‌پوشی و روزی‌رسانی خدا. 

***

درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم رَبیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عُصاره تاکی به قدرت او شَهد فایِق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسِق گشته.

***

واژه‌ها: خلعت: لباس پیشکشی، هدیه، لباس. قبا: جامه، جامه‌ای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند. ورق: برگ. اطفال: جمع طفل، بچه‌ها. شاخ: شاخه. قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن. موسم: فصل، هنگام، زمان. ربیع: بهار. عُصاره: آبی که از فشردن میوه یا چیز دیگر به دست آورند؛ افشره، شیره. تاک: درخت انگور، رَز. شهد: عسل؛ شهد. فایق: برگزیده، برتر. شهد فایق: عسل خالص. تخم: دانه. باسق: بلند، بالیده.

معنی: خداوند بر تن درخت‌ها به عنوان هدیه نوروزی، لباس سبزرنگی از برگ‌ها پوشانده است و بر سر شاخه‌های کوچک (که مانند کودکان هستند)، به‌خاطر فرارسیدن ماه بهار، کلاهی از شکوفه نهاده است. شیره انگور با قدرت خداوند، تبدیل به شهد و عسل خالص شده است و دانه خرما با پرورش او به نخل بلند تبدیل شده است. 

نکات: «را» فک اضافه: «اطفال شاخ را». اضافه تشبیهی: «قبای سبز ورق»، «اطفال شاخ»، «کلاه شکوفه». کنایه: «در بر گرفتن» کنایه از پوشیدن. تشخیص و استعاره: «قدوم موسم ربیع». تناسب: «خلعت نوروزی، موسم ربیع». مراعات نظیر: «شاخ، درخت، ورق، شکوفه، نوروز، ربیع». مجاز: «بر» مجاز از تن.

مراعات نظیر: «نوروز، خلعت، قبا»؛ «اطفال، کلاه، سر». جناس ناهمسان: «بر،‌ سر». سجع: «گرفته، نهاده». تشبیه: «عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده». سجع: «فایق، باسق». تناسب: «عصاره تاک، شهد»؛ «تخم خرما، نخل». تضمین: «والنخل باسقات». مفهوم: قدرت خداوند.

***

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

***

واژه‌ها: مه: ماه. فلک: آسمان. غفلت: اهمال، بی‌خبری. 

معنی: ابر و باد و ماه و خورشید و آسمان (همه عناصر طبیعت)، مشغول به فعالیت هستند تا تو ای انسان! غذا و روزی به دست بیاوری و با ناآگاهی آن را استفاده نکنی (از غفلت خارج شوی).

نکات: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (ویژه رشته انسانی). مراعات نظیر: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک». مجاز: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» مجاز از همه جهان. کنایه: «در کار بودن» کنایه از فعالیت کردن. مجاز: «نان» مجاز از روزی. کنایه: «به کف آری» کنایه از «به دست آوری».

تشخیص و استعاره: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند». تلمیح: بیت به آیه «و سَخّر لکُم الشّمس و القمَر دائبینَ» تلمیح دارد. مجاز: «کف» مجاز از دست. واج آرایی: مصوت کوتاه «_ُ». کنایه: «به غفلت نخوری» کنایه از با ناآگاهی زندگانی نکنی. مفهوم: تمام آفریده‌ها برای هدایت انسان خلق شده‌اند.

***

همه از بهر تو سرگشته و فرمان‌بردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

***

واژه‌ها: از بهر: برای. سرگشته: آواره، سرگردان، عاشق، حیرت‌زده. انصاف: عدالت، عدل، مروّت.

معنی: همه این موجودات، به‌خاطر تو سرگردان و فرمان‌پذیر شده‌اند. پس اگر تو از خداوند اطاعت نکنی، عادلانه و منصفانه نیست.

نکات: کلمه هم‌آوا: «بهر، بحر». واژه آرایی: «تو»، «فرمان». اشتقاق: «فرمان‌بُردار، فرمان نبری» (ویژه رشته انسانی). مفهوم: اطاعت از خدا.

***

در خبر است از سَروَر کاینات و مَفخَر موجودات و رحمت عالمیان و صَفوَت آدمیان و تَتَمّه دَور زمان محمد مصطفی- صلّی الله علیه و آله و سلم

***

واژه‌ها: خبر: حدیث. سروَر: بزرگ، پیشوا. کاینات: جمع کاینه، همۀ موجودات جهان. مَفخر: هرچه بدان فخر کنند و بنازند؛ مایۀ افتخار. صفوت: برگزیده، برگزیده از افراد بشر. تتمّه: باقی مانده. تتمّۀ دور زمان: مایۀ تمامی و کمال گردش روزگار، مایۀ تمامی و کمال دورِ زمان رسالت.

معنی: حدیث است از حضرت محمد مصطفی (درود و سلام خدا بر او و خاندانش)، پیشوای همه موجودات جهان، مایۀ بخشش موجودات، برگزیدۀ انسان‌ها و مایۀ تمامی و کمال گردش روزگار. 

نکات: تلمیح: «رحمت عالمیان» تلمیح به آیه «و ما أرسَلناکَ إلّا رَحمه لِلعالمین». واج آرایی: «م»، مصوت «_ِ». مفهوم: ستایش پیامبر.

***

شفیعٌ مطاع نبیٌّ کریم/ قَسیمٌ جَسیمٌ نَسیمٌ وسیم

***

واژه‌ها: شفیع: شفاعت‌کننده، پایمرد. مُطاع: فرمانروا، اطاعت شده، کسی که دیگری از او فرمان می‌برَد. نبی: پیغمبر، پیام‌آور، رسول. قسیم: صاحب‌جمال. جسیم: خوش‌اندام. نسیم: خوش‌بو. وسیم: دارای نشان پیامبری.

معنی: شفاعت‌کننده، فرمانروا، پیامبر، بخشنده، زیبا، خوش‌اندام، خوش‌بو و دارای نشان پیامبری (صفات پیامبر اسلام).

نکات: جناس: «قسیم، جسیم، نسیم، وسیم». واج آرایی: «س»، «ی»، «م». مفهوم: ستایش پیامبر.

***

بَلَغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه/ حَسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه

***

واژه‌ها: دجی: تاریکی‌ها.خصال: خوی‌ها، عادت‌ها.

معنی: به‌خاطر بزرگی‌اش، به مرتبه‌های بلند رسید. با زیبایی صورتش، تیرگی‌ها را از بین بُرد. تمام اخلاق و رفتارش نیکو است. بر او و خاندانش درود باد.

نکات: مفهوم: ستایش پیامبر.

image

***

چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان/ چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتی‌بان

***

واژه‌ها: پشتیبان: چوبی که برای استحکام بر دیوار نصب کنند. باک: ترس. بحر: دریا. 

معنی: امّت اسلام چه غمی دارد، وقتی پشتیبانی مانند تو (پیامبر) دارد؟ (همان‌گونه که دیوار با پشتیبان سالم می‌ماند). کسی که در کشتی نوح نشسته است، چه ترسی از موج دریا دارد؟ 

نکات: پرسش انکاری. اضافه تشبیهی: «دیوار امّت». تلمیح: به داستان طوفان نوح اشاره دارد. مراعات نظیر: «نوح، بحر، کشتیبان». اسلوب معادله. مفهوم: ستایش پیامبر.

***

هرگه که یکی از بندگان گنهکارِ پریشان‌روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جَلَّ و عَلا- بردارد، ایزد تعالی در او نظر نکند.

***

واژه‌ها: اِنابت: بازگشت به سوی خدا، توبه، پشیمانی. اجابت: برآوردن، پذیرش.

معنی: هر وقت که یکی از بنده‌های گناهکار آشفته‌حال، از روی توبه و پشیمانی و با امید پذیرش، دست به درگاه خداوند بزرگ و بلندمرتبه دراز می‌کند، خداوند متعال به او توجه نمی‌کند.  

نکات: اضافه اقترانی: «دست انابت». کنایه: «پریشان‌روزگار» کنایه از بدبخت. جناس: «انابت، اجابت». کنایه: «نظر نکند» کنایه از توجه نکند.

***

بازش بخواند. باز اعراض کند. بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند. حقّ سبحانه و تعالی فرماید: «یا ملائِکتی، قد اِستَحیَیتُ مِن عَبدی وَ لیسَ لَه غَیری فقَد غَفَرتُ لَه». دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.

***

واژه‌ها: اعراض: روی گرداندن از کسی یا چیزی، روی گردانی. تضرّع: زاری کردن، التماس کردن. دعوت: خواهش و طلب.

معنی: بنده، بار دیگر خدا را صدا می‌زند. خداوند دوباره روی برمی‌گرداند. یک بار دیگر، بنده او را با گریه و زاری صدا می‌زند. خداوند پاک و بلندمرتبه می‌گوید: «ای فرشتگانم! من از بنده‌ام شرمنده هستم. او جز من کسی را ندارد. پس او را بخشیدم». دعایش را پذیرفتم و آرزویش را برآورده کردم؛ زیرا از دعا و گریۀ زیاد بنده شرمگین می‌شوم و خجالت می‌کشم.

نکات: جهش ضمیر: «بازش»، «دیگرش». جناس: «باز، بار». تضمین: «یا ملائکتی قد…». مفهوم: اصرار بنده در توبه و بخشش خداوند.

***

کرم بین و لطف خداوندگار/ گنه بنده کرده است و او شرمسار

***

واژه‌ها: کرم: بخشش، بخشندگی. لطف: التفات، بخشش، بذل. شرمسار: شرمنده، خجل.

معنی: بخش و مهربانی خداوند را نگاه کن که بنده گناه کرده است و او شرمنده است.

نکات: تضاد: «خداوندگار، ‌بنده». تناسب: «کرم، لطف». واج آرایی: «ر». تلمیح: بیت به عبارت «یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی…» تلمیح دارد. مفهوم: مهربانی خدا.

***

عاکِفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: «ما عبَدناک حقّ عِبادَتِک» و واصِفان حِلیِه جمالش به تحیّر منسوب که: «ما عَرَفناک حَقَّ مَعرِفَتِک».

***

واژه‌ها: عاکفان: جِ عاکف، کسانی که در مدّتی معیّن در مسجد بمانند و به عبادت پردازند. جلال: احتشام، بزرگی. تقصیر: گناه، کوتاهی، کوتاهی کردن. معترف: اقرارکننده، اعتراف‌کننده. واصفان: جمع واصف، وصف‌کنندگان، ستایندگان. حِلیه: زیور، زینت. جمال: حُسن، زیبایی. تحیّر: سرگشتگی، سرگردانی. منسوب: نسبت داده شده.

معنی: گوشه‌نشینان کعبه بزرگی خداوند، به کوتاهی در عبادت اعتراف می‌کنند و می‌گویند: «آن‌طور که شایسته‌اش هستی، تو را عبادت نکردیم» و توصیف‌کنندگان زیبایی خداوند، دچار سرگشتگی و حیرت شده‌اند و می‌گویند: «آن‌طور که شایسته‌اش هستی، تو را نشناختیم».

نکات: کلمه هم‌آوا: «منسوب، منصوب». اضافه تشبیهی: «کعبه جلال»، «حلیه جمال». مراعات نظیر: عاکف، کعبه، عبادت. تناسب و جناس: «جلال، جمال». تضمین: «ما عَبَدناک حقّ عِبادتک»، «ما عرفناک حق معرفتک». مفهوم: ناتوانی انسان‌ها در عبادت و توصیف خدا.

***

image

گر کسی وصف او ز من پرسد/ بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

***

واژه‌ها: وصف: تشریح، تعریف، توصیف.بیدل: دل‌داده، شیدا، عاشق (در اینجا خود سعدی).

معنی: اگر کسی توصیف خدا را از من بپرسد (بخواهد خدا را برای او وصف کنم)؛ انسان عاشق چگونه می‌تواند از خدای بی‌نشان حرف بزند؟

نکات: پرسش انکاری. تلمیح: بیت به عبارت «إنّ الله لا یوصِفُ و لا یُدرِکُ» تلمیح دارد. مفهوم: وصف‌ناپذیری خداوند.

***

عاشقان کشتگان معشوق‌اند/ برنیاید ز کشتگان آواز

***

واژه‌ها: آواز: آوا، بانگ، صدا.

معنی: افراد عاشق، در راه معشوق کشته شده‌اند. پس از کشته‌ها صدایی بلند نمی‌شود و عاشقان نمی‌توانند درباره معشوق خود حرف بزنند.

نکات: تلمیح: بیت به حدیث «مَن عَرفَ اللهَ کلّ لسانُه» تلمیح دارد. واژه آرایی: «کشتگان». اشتقاق: «عاشق، معشوق» (ویژه رشته انسانی). مفهوم: عاشقان واقعی خداوند، درباره عشق خدا صحبت نمی‌کنند.

***

یکی از صاحب‌دلان سر به جَیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مُکاشِفَت مُستَغرَق شده. آن‌گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: «از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟»

***

واژه‌ها: صاحب‌دلان: عارفان. جیب: گریبان، یقه. مراقبت: در اصطلاح عرفانی، کمال توجّه بنده به حق و یقین بر اینکه خداوند در همۀ احوال، عالِم بر ضمیر اوست؛ نگاه داشتن دل از توجّه به غیرِحق. مکاشفت: کشف کردن و آشکارساختن، در اصطلاح عرفانی، پی بردن به حقایق است. مستغرق: غرق، غرقه، غوطه‌ور، مجذوب. معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی (در متن درس، مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است).

به طریق: از روی. انبساط: حالتی که در آن، احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ خودمانی شدن، شوخی. تحفه: هدیه، ارمغان. کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن. 

معنی: یکی از عارفان، مشغول مراقبۀ عرفانی بود و در دریای کشف و شهود الهی (پی بردن به اسرار الهی) غرق شده بود. وقتی از این حالت خارج شد، یکی از یارانش، از روی شوخی به او گفت: «از بوستان اسرار الهی که در آن بودی، چه هدیه‌ای برای ما آورده‌ای؟»

نکات: اضافه اقترانی: جیب مراقبت. کنایه: «سر به جیب فروبردن» کنایه از گوشه‌نشینی. اضافه تشبیهی: «بحر مکاشفت». استعاره: «بوستان» استعاره از معرفت الهی یا حالت خوش عرفانی. تناسب: «بحر، مستغرق».

***

گفت: «به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!»

***

واژه‌ها: خاطر: حافظه، یاد، اندیشه. اصحاب: جمع صحابه. همراهان، هم‌نشینان، یاران.

معنی: مرد عارف جواب داد: «در ذهنم بود که وقتی به درختِ گلِ اسرار الهی رسیدم، به‌عنوان هدیه برای یاران، بخشی از آن اسرار را بیاورم. زمانی که به آنجا رسیدم، چنان از درک اسرار الهی از خودبی‌خود شد که اختیار خود را از دست دادم».

نکات: جهش ضمیر: «بوی گلم» (بوی گل من را). «را» حرف اضافه: «هدیه اصحاب را» به معنای «برای هدیه اصحاب». استعاره: «درخت گل» استعاره از معارف و حقایق الهی و حالت عرفانی حاصل از مراقبه و مکاشفه. تناسب: «درخت گل، بوی گل». استعاره: «بوی گل» استعاره از جلوه جمال حق. کنایه: «دامن از دست رفتن» کنایه از اختیار از دست دادن. استعاره مکنیه: «بوی گلم چنان مست کرد» استعاره پنهان از شراب. جناس: «مست، دست». واج آرایی: «س». مفهوم: تحیّر و سرگشتگی و سکوت عاشق واقعی.

درس شکر نعمت درس اول فارسی 3

***

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

***

واژه‌ها: مرغ سحر: بلبل، شباهنگ. جان شد: مُرد.

معنی: ای بلبل! از پروانه عشق را بیاموز؛ زیرا او در راه معشوق، سوخت و از بین رفت، اما گله و شکایت نکرد.

نکات: «را» فک اضافه: «آن سوخته را». تشخیص و استعاره: «ای مرغ سحر». نماد: «مرغ سحر» نماد عاشق ظاهری. نماد: «پروانه» نماد عاشق واقعی. مراعات نظیر: «مرغ سحر، پروانه». کنایه: «جان شد» کنایه از اینکه مُرد. مفهوم: عاشق واقعی درباره عشق خود حرف نمی‌زند.

***

این مدّعیان در طلبش بی‌خبران‌اند/ کان را که خبر شد، خبری بازنیامد

گلستان سعدی

***

واژه‌ها: مدّعی: ادعاکننده، دعوی‌کننده. طلب: جست‌وجو، خواست (اولین وادی عرفان). کان: که آن.

معنی: این عاشقان مدّعی که به دنبال معشوق هستند، از او بی‌خبرند؛ زیرا هرکس از معشوق خبری یافت، دیگر بازنگشت و از او خبری نشد. 

نکات: واژه آرایی: «خبر». تلمیح: به عبارت «من عرَفَ اللهَ کَلَّ لسانهُ» تلمیح دارد. مفهوم: افراد مدعی و پرحرف، ناآگاه هستند.

 

گنج حکمت گمان

درس شکر نعمت و گنج حکمت گمان

گویند که بطی در آب روشنایی می‌دید. پنداشت که ماهی است. قصدی می‌کرد تا بگیرد و هیچ نمی‌یافت. چون بارها بیازمود و حاصلی ندید، فروگذاشت. دیگر روز هر گاه که ماهی بدیدی، گمان بردی که همان روشنایی است؛ قصدی نپیوستی، و ثمرت این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.

کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی

معنای کلمات گنج حکمت گمان

بط: مرغابی. روشنایی: نور. پنداشت: فکر کرد، گمان کرد. قصد می‌کرد: می‌خواست. بیازمود: امتحان کرد. حاصل: نتیجه، فایده. فروگذاشت: رها کرد. دیگر روز: روز دیگر. بدیدی: می‌دید. گمان بردی: فکر می‌کرد. قصدی نپیوستی: امتحان نمی‌کرد. ثمرت: ثمره، فایده، نتیجه. تجربت: تجربه.

توضیحات گنج حکمت گمان

معنی: روایت کرده‌اند که یک مرغابی، نوری در آب دید. فکر کرد که ماهی است. می‌خواست تا آن را بگیرد ولی چیزی به دست نمی‌آورد. وقتی چندبار امتحان کرد و نتیجه‌ای نگرفت، آن را رها کرد. روز بعد، هر وقت که ماهی می‌دید، فکر می‌کرد که همان نور است؛ به همین خاطر امتحان نمی‌کرد. نتیجه این تجربه آن بود که همیشه گرسنه می‌ماند. 

 حمایت مالی فارسی 100

چند نکته تکمیلی درس اول فارسی دوازدهم

ما در این مقاله، به بررسی معنی درس شکر نعمت و گنج حکمت گمان درس اول فارسی دوازدهم پرداختیم و متن کامل مندرج در کتاب را آوردیم.

برای دریافت متن کامل کتاب فارسی می‌توانید به سایت دفتر تالیف کتاب‌های فارسی مراجعه کنید. همچنین می‌توانید گلستان سعدی را در سایت گنجور مطالعه کنید. البته من از شما می‌خواهم که بعد از خواندن مقاله معنی درس شکر نعمت، به سراغ مطالعه این اشعار بروید.

همچنین ما، علاوه بر معنی درس شکر نعمت فارسی دوازدهم، شرح و معنی درس‌های دیگر کتاب فارسی دوازدهم را در سایت فارسی 100 قرار داده‌ایم. برای مطالعه مقاله‌های مرتبط با پایه دوازدهم سایت فارسی 100 روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *