معنی درس کبوتر طوقدار و گنج حکمت مهمان ناخوانده

معنی درس کبوتر طوقدار (درس 15 فارسی یازدهم)

درس کبوتر طوقدار را خوانده اید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب فارسی 2 آشنا شویم. این مقاله بهترین منبع برای یادگیری درس کبوتر طوقدار در آزمون نهایی فارسی یازدهم است. 

آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینه‌ای برای بهره‌گیری دانش‌آموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کرده‌ایم.

در این پست آموزشی، شرح و معنی درس کبوتر طوقدار، درس پانزدهم کتاب فارسی یازدهم (فارسی 2) به همراه گنج حکمت مهمان ناخوانده توسط گروه آموزشی راه روشن (دکتر سید علی هاشمی، دکتر امید نقوی و بهرام میرزایی) به شما ارائه می‌شود.

متن درس کبوتر طوقدار

آورده‌اند که در ناحیت کشمیر مُتَصَیَّدی خوش و مرغزاری نَزِه بود که از عکس ریاحین او، پَرِ زاغ چون دُمِ طاووس نمودی، و در پیش جمال او دُمِ طاووس به پَرِ زاغ مانِستی.

دِرفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دودِ او بر جانش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده
چو بر شاخ زمرّد جامِ باده

و در وی شکاری بسیار و اختلاف صیّادان آنجا متواتر. زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگِ گَشن، خانه داشت. نشسته بود و چپ و راست می‌نگریست. ناگاه صیّادی بدحالِ خَشِن­ جامه، جالی برگردن و عصایی در دست، روی بدان درخت نهاد. بترسید و با خود گفت: «این مرد را کاری افتاد که می‌آید و نتوان دانست که قصدِ من دارد یا از آنِ کس دیگر. من باری جای نگه دارم و می‌نگرم تا چه کند.»

صیاد پیش آمد و جال بازکشید و حبّه بینداخت و در کَمین بنشست. ساعتی بود؛ قومی کبوتران برسیدند و سَرِ ایشان کبوتری بود که او را مُطَوَّقه گفتندی و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی.

چندان که دانه بدیدند غافل‌وار فرود آمدند و جمله در دام افتادند و صیّاد شادمان گشت و گُرازان به تگ ایستاد، تا ایشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابی می‌کردند و هریک خود را می‌کوشید.

مُطَوَّقه گفت: «جای مجادله نیست؛ چُنان باید که هَمگِنان استخلاص یاران را مهم‌­تر از تخلّص خود شناسند و حالی صواب آن باشد که جمله به طریقِ تعاون قوّتی کنید تا دام از جای برگیریم که رهایِشِ ما در آن است.»

کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکَندند و سر خویش گرفت و صیّاد در پِیِ ایشان ایستاد، بر آن امید که آخِر درمانند و بیفتند. و زاغ با خود اندیشید که بر اثَرِ ایشان بروم و معلوم گردانم که فَرجامِ کار ایشان چه باشد که من از مِثلِ این واقعه ایمِن نتوانم بود. و از تَجارُب، برای دفع حوادث، سلاح توان ساخت.                        

و مُطَوَّقه چون بدید که صیّاد در قفای ایشان است، یاران را گفت: «این ستیزه‌­روی در کار ما به جدّ است و تا از چشم او ناپیدا نشویم دل از ما برنگیرد. طریق آن است که سوی آبادانی­‌ها و درختستان‌­ها رویم تا نظر او از ما مُنقَطِع گردد، نومید و خایِب بازگردد که در این نزدیکی موشی است از دوستان من؛ او را بگویم تا این بندها بِبُرَد.»

کبوتران اشارت او را امام ساختند و راه بتافتند و صیّاد بازگشت.                           

مُطَوَّقه به مَسکَن موش رسید. کبوتران را فرمود که: «فرود آیید.» فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند و آن موش را زِبرا نام بود، با دَهایِ تمام و خِرَد بسیار؛ گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شرِّ احوال مشاهدت کرده.

و در آن مَواضِع، از جهت گُریزگاهِ روزِ حادثه صد سوراخ ساخته و هریک را در دیگری راه گُشاده و تیمار آن فَراخورِ حِکمت و برحَسَب مَصلَحَت بداشته. مُطَوَّقه آواز داد که: «بیرون آی.» زِبرا پرسید که: «کیست؟» نام بگفت؛ بشناخت و به تعجیل بیرون آمد.

چون او را در بندِ بلا بسته دید، زِه آبِ دیدگان بگشاد و بر رخسار، جوی­‌ها براند و گفت: «ای دوست عزیز و رفیقِ مُوافِق، تو را در این رنج که افگند؟»

جواب داد که: «مرا قضای آسمانی در این وَرطه کشید.» موش این بشنود و زود در بریدنِ بندها ایستاد که مُطَوَّقه بدان بسته بود. گفت: «ای دوست، ابتدا از بریدنِ بندِ اصحاب اولی‌تر.» گفت: «این حدیث را مکرّر می­ کنی؛ مگر تو را به نفسِ خویش حاجت نمی‌باشد و آن را بر خود حقّی نمی­‌شناسی؟»

گفت: «مرا بدین ملامَت نباید کرد که من ریاستِ این کبوتران تکفّل کرده‌­ام و ایشان را از آن روی بر من حقّی واجب شده است و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مُناصِحَت بگزاردند و به مَعونَت و مُظاهِرتِ ایشان از دستِ صیّاد بِجَستم، مرا نیز از عُهده لوازمِ ریاست بیرون باید آمد و مَواجِبِ سیادت را به اَدا رسانید.

و من می‌­ترسم که اگر از گُشادنِ عُقده­‌های من آغاز کنی، مَلول شوی و بعضی از ایشان در بَند بمانند و چون من بسته باشم _ اگرچه مَلالَت به کمال رسیده باشد _ اِهمالِ جانب من جایز نشمری و از ضمیر، بدان رُخصت نیابی و نیز در هنگامِ بلا شرکت بوده است، در وقتِ فَراغ، مُوافِقَت اولی‌­تر و الّا طاعِنان مَجالِ وَقیعَت یابند.»

موش گفت: «عادت اهل مَکرُمَت این است و عقیدَتِ اربابِ مَوَدَّت بدین خصلَتِ پسندیده و سیرت سُتوده در مُوالاتِ تو صافی­ تر گردد و ثِقَتِ دوستان به کَرَمِ عَهدِ تو بیفزاید.» و آن گاه به جِدّ و رغبت بندهای ایشان تمام ببرید و مُطَوَّقه و یارانش مُطلَق و ایمِن بازگشتند.

کلیله و دمنه، ترجمۀ ابوالمعالی نصرالله منشی

کلیات درس کبوتر طوقدار درس 15 فارسی یازدهم

کلیله و دمنه: کتابی است با اصل هندی که ترجمه‌های متعددی از آن در طول زمان صورت گرفته است؛ امّا معروف‌ترین ترجمه‌ آن ترجمه‌ای است که توسّط ابوالمعالی نصرالله منشی در حدود سال 538 ه.ق صورت گرفته است و به «کلیله و دمنه‌ بهرامشاهی» مشهور است.

این کتاب نظر سلامت و زیبایی نثر، آراستگی کلام و قوّت ترکیباتِ مورد استفاده از عالی‌ترین نمونه‌های نثر فارسی است و از همان قرن ششم به عنوان سرمشق، مورد استفاده‌ نویسندگان نثر فارسی قرار گرفته است. کلیله و دمنه مجموعه‌ای از دانش و حکمت است که مردمان خردمند گذشته گرد آورده‌اند و از زبان حیوانات بیان کرده‌اند.

کلیله و دمنه در حوزه متون مصنوع و متکلّف جای می‌­گیرد و پیچیدگی الفاظ و تعداد زیاد واژه‌های عربی از ویژگی‌های این کتاب محسوب می‌­شود.

محمّد عوفی: نورالدین محمد عوفی بخاری، از دانشمندان و نویسندگان مشهور ایران در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. اثر مهم او جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات است.

معنی درس کبوتر طوقدار + نکات درس کبوتر طوقدار

آورده‌اند که در ناحیت کشمیر مُتَصَیَّدی خوش و مرغزاری نَزِه بود که از عکس ریاحین او، پَرِ زاغ چون دُمِ طاووس نمودی، و در پیش جمال او دُمِ طاووس به پَرِ زاغ مانِستی.

دِرفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دودِ او بر جانش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده
چو بر شاخ زمرّد جامِ باده

درس کبوتر طوقدار فارسی یازدهم

***

ناحیت: ناحیه، منطقه. کشمیر: ایالتی در شمال غربی هندوستان. متصیّد: شکارگاه. مَرغزار: سبزه‌زار. نزه: باصفا، خوش آب و هوا. عکس: تصویر، انعکاس. ریاحین: جمع ریحان، گل‌­های خوش­بو. نمودی: به نظر می‌رسید. جمال: چهره، زیبایی. مانستی: شبیه بود. درفشان: درخشان، روشن. لاله: گل لاله، گل شقایق. داغ: نشان، سیاهی. زمرّد: سنگی قیمتی به رنگ سبز. باده: شراب.

نکات: تشبیه: «پر زاغ به دم طاووس» تشبیه شده است. تشبیه: «دم طاووس به پر زاغ» تشبیه شده است. تکرار: «پر زاغ»، «دم طاووس». اغراق در زیبایی شکارگاه.

بیت ۱: گل لاله در آن شکارگاه همانند چراغی درخشان بود و از دود آن چراغ نشانی سیاه بر دل لاله مانده بود (اشاره به سیاهی درون گل لاله).

نکات: تشبیه: لاله به چراغ. تشخیص و استعاره: «بر جانش داغی»، گل لاله از انسانی استعاره گرفته شده که در دل خود داغ دارد. استعاره: «داغ» استعاره از سیاهی داخل گل لاله.

بیت ۲: گل شقایق بر ساقه خود ایستاده است؛ گویی بر شاخه ­ای سبز رنگ، جام شرابی قرار گرفته است.

نکات: تشبیه: شقایقی که ایستاده به جام باده‌ای که روی شاخه‌ای زمردین قرار دارد. تشخیص و استعاره: گل شقایق از انسانی استعاره گرفته شده است که روی یک پا ایستاده است.

***

تدریس خصوصی فارسی یازدهم | کلاس خصوصی فارسی یازدهم

و در وی شکاری بسیار و اختلاف صیّادان آنجا متواتر. زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگِ گَشن، خانه داشت. نشسته بود و چپ و راست می‌نگریست. ناگاه صیّادی بدحالِ خَشِن ­جامه، جالی برگردن و عصایی در دست، روی بدان درخت نهاد.

بترسید و با خود گفت: «این مرد را کاری افتاد که می‌آید و نتوان دانست که قصدِ من دارد یا از آنِ کس دیگر. من باری جای نگه دارم و می‌نگرم تا چه کند.»

***

اختلاف: رفت ‌و آمد. متواتر: پی‌درپی. حوالی: اطراف. گَشن: انبوه، پر شاخ و برگ. خشن ­جامه: دارای لباس زمخت و ضخیم. جال: دام و تور.این مرد را کاری افتاد: این مرد برای انجام کاری آمده. قصد: نیّت، در اینجا به معنای قصد شکار.

نکات: مجاز: «چپ، راست» مجاز از همه طرف. کنایه: «جای نگه دارم» کنایه از اینکه مواظب باشم.

***

صیاد پیش آمد و جال بازکشید و حبّه بینداخت و در کَمین بنشست. ساعتی بود؛ قومی کبوتران برسیدند و سَرِ ایشان کبوتری بود که او را مُطَوَّقه گفتندی و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی.

چندان که دانه بدیدند غافل­‌وار فرود آمدند و جمله در دام افتادند و صیّاد شادمان گشت و گُرازان به تگ ایستاد، تا ایشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابی می‌کردند و هریک خود را می‌کوشید.

مُطَوَّقه گفت: «جای مجادله نیست؛ چُنان باید که هَمگِنان استخلاص یاران را مهم‌­تر از تخلّص خود شناسند و حالی صواب آن باشد که جمله به طریقِ تعاون قوّتی کنید تا دام از جای برگیریم که رهایِشِ ما در آن است.»

***

جال: دام و تور. بازکشید: پهن کرد. حبّه: دانه. ساعتی بود: مدّتی گذشت، مدّتی منتظر ماند. سر ایشان: رئیس آن‌ها. مطوّقه: کبوتر طوق­دار. طاعت: فرمانبرداری. مطاوعت: فرمان­بری. روزگار گذاشتندی: روزگار می‌­گذراندند. جمله: همه. گُرازان: جلوه‌­کنان، در اینجا با شوق و عجله. به تگ ایستاد: شروع به دویدن کرد. در ضبط آرد: آن‌ها را بگیرد و به دام اندازد.

اضطرابی می­ کردند: پر و بال می‌­زدند. هریک خود را می‌­کوشید: هرکدام برای رهایی خود تلاش می‌­کردند (حرف «را» در معنای برایِ و حرف اضافه است). مجادله: جدال و ستیزه. همگنان: جمع همگن، هم­نوع، همه. استخلاص: رهایی‌جُستن، رهایی‌دادن. تخلّص: رهایی. حالی: اکنون. صواب: کار صحیح و درست. طریق تعاون: به روشِ همکاری و همیاری. قوّتی کنید: تلاش کنید.

نکات: اشتقاق: «طاعت، مطاوعت». مفهوم جمله پایانی: دعوت به همکاری برای نجات.

 ***

کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکَندند و سر خویش گرفت و صیّاد در پِیِ ایشان ایستاد، بر آن امید که آخِر درمانند و بیفتند. و زاغ با خود اندیشید که بر اثَرِ ایشان بروم و معلوم گردانم که فَرجامِ کار ایشان چه باشد که من از مِثلِ این واقعه ایمِن نتوانم بود. و از تَجارُب، برای دفع حوادث، سلاح توان ساخت.

***

سر خویش گرفت: راه خود را در پیش گرفتند. (شناسه «_َند» به قرینه فعل قبلی حذف شده است.) در پی ایشان ایستاد: به دنبال آن‌ها افتاد. درمانند: خسته شوند، بمانند. بر اثرِ: به دنبالِ. فرجام: عاقبت. من از مثل این واقعه ایمن نتوانم بود: من هم نمی‌­توانم از امثال این حادثه ایمن بمانم (ممکن است برای من هم این حادثه یا شبیه آن اتّفاق بیفتد). تجارب: جمع تجربه. سلاح: جمع اسلحه. از تجارب، برای دفع حوادث، سلاح‌­ها توان ساخت: باید از تجربه‌­ها برای از بین بردن حادثه­‌ها سلاحی درست کرد.

***

و مُطَوَّقه چون بدید که صیّاد در قفای ایشان است، یاران را گفت: «این ستیزه‌روی در کار ما به جدّ است و تا از چشم او ناپیدا نشویم دل از ما برنگیرد. طریق آن است که سوی آبادانی­‌ها و درختستان‌­ها رویم تا نظر او از ما مُنقَطِع گردد، نومید و خایِب بازگردد که در این نزدیکی موشی است از دوستان من؛ او را بگویم تا این بندها بِبُرَد.» کبوتران اشارت او را امام ساختند و راه بتافتند و صیّاد بازگشت.

***

قفا: پشت سر. ستیزه ­روی: گستاخ و پررو، کنایه از صیّاد. به جدّ است: به طور جدّی به دنبال شکار ماست. دل از ما برنگیرد: کنایه از اینکه از ما منصرف نمی‌­شود، ما را رها نمی‌­کند. طریق: راه؛ راه نجات. درختستان‌ها: باغ‌­ها، جنگل‌ها.

منقطع: بریده، قطع­ شده. نظر او از ما منقطع گردد: دیگر نتواند ما را ببیند. خایب: ناامید، بی‌بهره. اشارت او را امام ساختند: از فرمان او پیروی کردند. راه بتافتند: مسیر خود را عوض کردند.

***

درس کبوتر طوقدار درس 15 فارسی یازدهم

مُطَوَّقه به مَسکَن موش رسید. کبوتران را فرمود که: «فرود آیید.» فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند و آن موش را زِبرا نام بود، با دَهایِ تمام و خِرَد بسیار؛ گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شرِّ احوال مشاهدت کرده.

و در آن مَواضِع، از جهت گُریزگاهِ روزِ حادثه صد سوراخ ساخته و هریک را در دیگری راه گُشاده و تیمار آن فَراخورِ حِکمت و برحَسَب مَصلَحَت بداشته. مُطَوَّقه آواز داد که: «بیرون آی.» زِبرا پرسید که: «کیست؟» نام بگفت؛ بشناخت و به تعجیل بیرون آمد.

چون او را در بندِ بلا بسته دید، زِه آبِ دیدگان بگشاد و بر رخسار، جوی­‌ها براند و گفت: «ای دوست عزیز و رفیقِ مُوافِق، تو را در این رنج که افگند؟»

***

مسکن: محلّ سکونت، خانه. کبوتران را فرمود: حرف «را» در معنای «به» به کار رفته است و حرف اضافه است. نگاه داشتند: پیروی کردند. آن موش را زبرا نام بود: «را» در این جمله «فکّ اضافه» است؛ نامِ آن موش زبرا بود. دهای تمام: زیرکی و هوش بسیار. احوال: جمع حول، حالات. خیر و شر: بدی و خوبی. مشاهدت: مشاهده. مواضع: جمع موضع، جای‌ها.

از جهت گریزگاه: برای فرار. تیمار: مواظبت، مراقبت. فراخور: شایسته، مناسب. حکمت: منطق. برحسب: طبقِ، براساسِ. مصلحت: صلاح، درستی. تیمار آن فراخور حکمت و برحسب مصلحت بداشته: براساس حکمت و درستی مواظب و مراقب آن بوده است. آواز داد: صدا زد، فریاد زد. تعجیل: عجله. زه‌آب دیدگان: چشمه چشم. زه‌آب: آبی است که از سنگی یا زمینی می‌­جوشد. رخسار: چهره. موافق: همراه، هم­فکر.

نکات: کنایه: «گرم و سرد روزگار دیده» کنایه از با تجربه. مجاز: «خیر و شر» مجاز از تمام حوادث روزگار. اضافه تشبیهی: «بند بلا». اضافه تشبیهی: «زه آب دیدگان». کنایه: «زه‌ آب دیدگان بگشادن» کنایه از شروع به گریستن کردن. استعاره: «جوی­­‌ها» استعاره از اشک‌ها. اغراق: «بر رخسار، جوی‌ها براند».

***

جواب داد که: «مرا قضای آسمانی در این وَرطه کشید.» موش این بشنود و زود در بریدنِ بندها ایستاد که مُطَوَّقه بدان بسته بود. گفت: «ای دوست، ابتدا از بریدنِ بندِ اصحاب اولی‌­تر.» گفت: «این حدیث را مکرّر می­ کنی؛ مگر تو را به نفسِ خویش حاجت نمی‌­باشد و آن را بر خود حقّی نمی­‌شناسی؟»

***

قضای آسمانی: تقدیر. ورطه: مَهلکه، خطر و دشواری. در بریدن بندها ایستاد: شروع به بریدن بندها کرد. اصحاب: یاران، دوستان. اولی‌تر: شایسته‌­تر، سزاوارتر. مکرّر: تکرار. مگر تو را به نفس خویش حاجت نمی­‌باشد: مگر به فکر جان خودت نیستی. حرف «را» در این جمله بیانگر مالکیت است. آن را بر خود حقّی نمی­‌شناسی: نفس و وجودت حقی بر گردن تو ندارند؟

 ***

گفت: «مرا بدین ملامَت نباید کرد که من ریاستِ این کبوتران تکفّل کرده‌­ام و ایشان را از آن روی بر من حقّی واجب شده است و چون ایشان حقوق مرا به طاعت و مُناصِحَت بگزاردند و به مَعونَت و مُظاهِرتِ ایشان از دستِ صیّاد بِجَستم، مرا نیز از عُهده لوازمِ ریاست بیرون باید آمد و مَواجِبِ سیادت را به اَدا رسانید.

و من می‌­ترسم که اگر از گُشادنِ عُقده­‌های من آغاز کنی، مَلول شوی و بعضی از ایشان در بَند بمانند و چون من بسته باشم _ اگرچه مَلالَت به کمال رسیده باشد _ اِهمالِ جانب من جایز نشمری و از ضمیر، بدان رُخصت نیابی و نیز در هنگامِ بلا شرکت بوده است، در وقتِ فَراغ، مُوافِقَت اولی ­تر و الّا طاعِنان مَجالِ وَقیعَت یابند.»

موش گفت: «عادت اهل مَکرُمَت این است و عقیدَتِ اربابِ مَوَدَّت بدین خصلَتِ پسندیده و سیرت سُتوده در مُوالاتِ تو صافی­‌تر گردد و ثِقَتِ دوستان به کَرَمِ عَهدِ تو بیفزاید.» و آن گاه به جِدّ و رغبت بندهای ایشان تمام ببرید و مُطَوَّقه و یارانش مُطلَق و ایمِن بازگشتند.

کلیله و دمنه، ترجمۀ ابوالمعالی نصرالله منشی

***

ملامت: سرزنش، نکوهش. تکفّل: عهده­ دار شدن. مناصحت: اندرز دادن، پند دادن. بگزاردند: به جا آوردند. معونت: یاری. مظاهرت: یاری کردن، پشتیبانی. لوازم ریاست: وظایفی که در ریاست وجود دارد. مواجب: جمع موجب، وظایف و اعمالی که بر شخص واجب شده است. سیادت: بزرگی، سروری. ادا: انجام. عقده: بند، گره. ملول: آزرده، خسته.

ملالت: آزردگی، به ستوه آمدن. به کمال رسیده باشد: به نهایت رسیده باشد. اِهمال: سستی، کاهلی، در اینجا رها کردن و منصرف شدن. ضمیر: درون، نفس. رُخصت: اجازه، اذن دادن. فراغ: آسودگی. موافقت: همراهی. طاعنان: سرزنشگران، عیب­جویان. وقیعت: سرزنش، بدگویی. مکرمت: بزرگواری. عقیدت: عقیده، باور. ارباب مودّت: جوانمردان.

خصلت: منِش، خو، سرشت، ویژگی. سیرت: طریقه، روش. ستوده: پاک، ستایش شده. موالات: دوستی، یاری کردن، پیروی کردن. صافی­ تر: پاک‌­تر، خالص‌­تر. ثقَت: اطمینان، اعتماد کردن. کرم عهد: بزرگواری در پیمان­ بستن، وفای به عهد. جِد: جدیّت. رغبت: میل. مطلق: رها شده، آزاد.

نکات: مجاز: «دست» مجاز از اختیار. مجاز: «مجال» مجاز از فرصت. مفهوم جمله: یاری کردن دوستان در هنگام سختی.

نکات ضروری درس کبوتر طوقدار

کاربرد معنایی مصدر «ایستادن» در متون

«ایستادن» در گذشته به معنای «شروع کردن و اقدام به کاری» و گاهی نیز مجازاً به معنای «دویدن» به کار می‌رفته است؛ مثلاً: گرازان به تک ایستاد: شروع به دویدن کرد. در بریدن بندها ایستاد: شروع به بریدن بندها کرد.

حذف شناسه در متون

در متون نثر گذشته گاهی شناسه­‌های فعل به قرینه لفظی حذف می­‌شدند؛ این کاربرد امروزه از میان رفته است؛ مانند: کبوتران دام برکندند و هریک سر خویش گرفت(ند).

چنان که مشاهده می­‌شود شناسه در فعل «گرفتند» به قرینه لفظی «برکندند» حذف شده است.

تدریس درس کبوتر طوقدار

در این بخش تدریس کامل درس کبوتر طوقدار و گنج حکمت مهمان ناخوانده به همراه شرح نکته‌های دستوری و آرایه‌ها توسط دکتر سید علی هاشمی ارائه می‌شود.

تدریس درس کبوتر طوقدار – بخش اول

تدریس درس کبوتر طوقدار – بخش دوم

تدریس درس کبوتر طوقدار – بخش سوم

گنج حکمت مهمان ناخوانده

گنج حکمت مهمان ناخوانده درس کبوتر طوقدار

آورده‌­اند که وقتی مردی به مهمانی «سلیمان دارانی» رفت. سلیمان آنچه داشت از نان خشک و نمک در پیش او نهاد و بر سبیل اعتذار این بر زبان راند:

«گفتم که چو ناگه آمدی عیب مگیر
چشم تر و نان خشک و روی تازه»

مهمان چون نان بدید، گفت: «کاشکی با این نان، پاره‌ای پنیر بودی.» سلیمان برخاست و به بازار رفت و ردا به گرو کرد و پنیر خرید و پیش مهمان آورد.

مهمان چون نان بخورد، گفت: «الحمدلله که خداوند، عزّوجل، ما را بر آنچه قسمت کرده ­است، قناعت داده است و خرسند گردانیده.» سلیمان گفت: «اگر به داده خدا قانع بودی و خرسند نمودی، ردای من به بازار به گرو نرفتی!»

جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات، محمّد عوفی

حمایت مالی فارسی 100

معنای کلمات گنج حکمت مهمان ناخوانده

سلیمان دارانی: عبدالرحمن بن احمد دارانی، از عارفان سدۀ ۲ و 3 هجری قمری. بر سبیل اعتذار: از روی عذرخواهی و بخشش. پاره: تکّه، قسمتی از یک چیز. ردا: جامه بلند، روپوش. گرو: رهن، چیزی را در عوض چیز دیگر قرار دادن. عزّوجل: عزیز است و بزرگوار، جمله ­ای است معترضه. خرسند: راضی، قانع.

مفهوم کلّی حکایت: دعوت به قناعت و رعایت میزبان.

چند نکته تکمیلی

ما در این مقاله، به بررسی معنی درس کبوتر طوقدار و گنج حکمت مهمان ناخوانده، درس 15 فارسی یازدهم پرداختیم و متن کامل مندرج در کتاب را آوردیم. برای دریافت متن کامل کتاب فارسی می‌توانید به سایت دفتر تالیف کتاب‌های فارسی مراجعه کنید. همچنین می‌توانید متن کامل کتاب کلیله و دمنه را دانلود کنید. البته من از شما می‌خواهم که بعد از خواندن این مقاله، به سراغ مطالعه این کتاب بروید.

همچنین ما، علاوه بر معنی درس کبوتر طوقدار فارسی یازدهم، شرح و معنی درس‌های دیگر کتاب فارسی یازدهم را در سایت فارسی 100 قرار داده‌ایم. برای مطالعه مقاله شرح و معنی درس کاوه دادخواه سایت فارسی 100 روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *