درس نی نامه

درس نی نامه (درس 6 فارسی دوازدهم)

درس نی نامه را خوانده‌اید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب فارسی 3 آشنا شویم. این مقاله بهترین منبع برای یادگیری درس نی نامه در امتحان نهایی فارسی دوازدهم است. مقاله معنی درس نی نامه برای دانش‌آموزان رشته‌های علوم تجربی، ریاضی و فیزیک، علوم انسانی و معارف اسلامی کاربردی است.

آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینه‌ای برای آموزش ادبیات فارسی و بهره‌گیری دانش‌آموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کرده‌ایم.

در این مقاله آموزشی، شرح و معنی درس نی نامه و گنج حکمت آفتاب جمال حق، درس ششم کتاب فارسی دوازدهم (فارسی 3) توسط دکتر سید علی هاشمی به شما ارائه می‌شود.

معنای کلمات درس نی نامه

کز: که از. نیستان: نیزار. ببریده‌اند: جدا کرده‌اند. نفیر: فریاد و زاری به صدای بلند. شرحه شرحه: پاره پاره. شرحه: پارۀ گوشتی که از درازا بریده باشند. فراق: جدایی. اشتیاق: میل قلب است به دیدار محبوب؛ در متن درس، کشش روحِ انسان خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی. کاو: که او. اصل: ریشه. بازجوید: جستجو می‌کند. وصل: پیوند و پیوستگی. جمعیّت: گروه مردم. بدحالان: کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق، کُند است. خوش‌حالان: رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان‌اند.  

ظن: گمان، پندار. اسرار: رازها؛ جمع سِرّ. لیک: اما. مستور: پوشیده، پنهان. دید: دیدن (مصدر کوتاه). دستور: اجازه (در این شعر)، وزیر. بانگ:‌ صدای. نای: نی، گلو. فتاد: افتاد. حریف: دوست، همدم، همراه. یار: دلبر، معشوقه. پرده: در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمه‌های مرتّب، حجاب. دریدن: پاره کردن. تریاق: پادزهر، ضدّ زهر. دمساز: مونس، همراز، درد آشنا. مشتاق: دارای اشتیاق، آرزومند. حدیث: سخن. محرم: رازدار. هوش: آگاهی. بی‌گاه شدن: فرارسیدن هنگام غروب یا شب. باک: ترس. باک نیست: اشکالی ندارد، مهم نیست. رو: برو. روزی: رزق. دریافتن: فهمیدن، درک کردن. والسلام: تمام شد؛ دیگر هیچ. 

معنی درس نی نامه + نکات درس نی نامه

بشنو این نی چون شکایت می‌کند/ از جدایی‌ها حکایت می‌کند

بیت 1: بشنو که این ساز نی (مولوی)، چرا و چگونه شکایت می‌کند. او از جدایی‌ها (جدایی روح از خداوند) حرف می‌زند (بشنو وقتی این ساز نی شکایت می‌کند؛ از جدایی‌ها صحبت می‌کند). 

نکات: شمارش تعداد جملات: 3 جمله. استعاره: «نی» استعاره از مولوی یا هر انسان جدا افتاده از اصل خود. ایهام: «چون» به معنای «چگونه» و «وقتی که». جناس ناهمسان: «شکایت، حکایت». جان بخشی: «حکایت کردن نی». مفهوم: ناله و فریاد به سبب جدا شدن از اصل و جایگاه واقعی. 

***

درس نی نامه فارسی دوازدهم

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند/ در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

بیت 2: از زمانی که من را از نیستان (عالم معنا) جدا کرده‌اند؛ همراه با ناله و آواز من، تمام مردم گریه کرده‌اند.

نکات: استعاره: «نیستان» استعاره از عالم معنا. مجاز: «مرد و زن» مجاز از تمام موجودات هستی. واج آرایی: «ن». تضاد: «مرد، زن». تشخیص: آواز برکشیدن نی. مفهوم: تمام هستی به‌خاطر جدایی نی از عالم معنا، اندوهگین است.

***

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگویم شرح درد اشتیاق

بیت 3: کسی را می‌خواهم که درد جدایی از یار را کشیده باشد تا درد اشتیاقم را به او بگویم.

نکات: کلمه املایی مهم: «فراق» هم‌آوا با «فراغ». مجاز: «سینه» مجاز از شنونده دردآشنا. کنایه: «شرحه شرحه شدن سینه» کنایه از رنج کشیدن. جناس ناهمسان: «شرحه، شرح». واج آرایی: «ش»‌. واژه آرایی: «شرحه». تشبیه: «درد اشتیاق»، اشتیاق به درد تشبیه شده است. مفهوم: عاشقان دردکشیده و از یار جدا مانده، درد همدیگر را می‌فهمند.

***

هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش

بیت 4: هرکسی که از اصل و جایگاه واقعی خود دور بیفتد؛ به دنبال رسیدن به آن است.

نکات:  جناس ناهمسان: «اصل، وصل». تلمیح: به عبارات «إنّا لله و إنّا الیه راجِعون» و «کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه» تلمیح دارد. مفهوم: بازگشت هرچیزی به جایگاه اصلی خود.

***

من به هر جمعیّتی نالان شدم/ جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

بیت 5: من در میان گروه‌های مختلف مردم آواز سر دادم و با انسان‌های آشفته‌حال و خوشحال هم‌نشین شدم.

نکات: تضاد: «بدحالان، خوش‌حالان». کنایه: «جفت شدن» کنایه از همراهی و هم‌نشینی. مجاز: «بدحالان و خوشحالان» مجاز از همگان.

مفهوم: همراهی با گروه‌های مختلف مردم.

***

هر کسی از ظنّ خود شد یار من/ از درون من نجُست اسرار من

بیت 6: هرکسی از روی فکر و گمان خود با من دوست و هم‌نشین شد و کسی در پی فهم رازهای درون من نبود.

نکات: کلمه املایی مهم: «اسرار». جناس ناهمسان: «ظن، من». واژه آرایی: «من». واج آرایی: «‌ن». مفهوم: ظاهربینی مردم و ناآگاهی آنها از حقیقت کارها.

***

سِرّ من از ناله من دور نیست/ لیک چشم و گوش را آن نور نیست

بیت 7: راز من در آواز من پنهان است؛ اما چشم و گوش و حواس ظاهری انسان‌ها نمی‌تواند این راز را درک کند.

نکات: مجاز: «چشم و گوش» مجاز از حواس ظاهری. استعاره: «نور» استعاره از دانایی. جناس ناهمسان: «دور، نور». واژه‌آرایی: «من». تناسب: «چشم و گوش». تشخیص: «نالۀ نی». مفهوم: هرکسی قدرت درک اسرار الهی را ندارد.

***

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/ لیک کس را دید جان دستور نیست

بیت 8: با وجود اینکه تن و روح از همدیگر پوشیده نیستند؛ اما هیچ‌کس اجازه ندارد روح را ببیند.

نکات: جناس ناهمسان: «مستور، دستور». قلب و عکس: «تن ز جان و جان ز تن» (ویژه رشته انسانی). تضاد: «تن، جان». واژه آرایی: «جان، تن». واج آرایی: «ن». مفهوم: روح، دیدنی نیست.

***

آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد، نیست باد

بیت 9: آواز ساز نی مانند آتش سوزاننده است و فقط یک جریان هوا و باد نیست. هرکس که از آتش عشق بی‌بهره است؛ امیدوارم نابود شود.

نکات: تشبیه: «بانگ نای آتش است». ایهام: «نای» ایهام دارد به معنای نی و گلو. جناس همسان: «نیست باد» در مصراع نخست و دوم، «نیست باد» در مصراع اول به معنای «باد نیست» و در مصراع دوم به معنای «نابود باشد» به کار رفته است. استعاره: «آتش» در مصراع دوم استعاره از عشق. جناس همسان: «آتش». تناسب: «آتش، باد». تضاد: «است، نیست». ایهام تناسب: «باد» در مصراع دوم با آتش. مفهوم: افرادی که از عشق بی‌بهره‌اند بهتر است نابود شوند. 

***

آتش عشق است کاندر نی فتاد/ جوشش عشق است کاندر می‌‌ فتاد

بیت 10: آتش عشق که در صدای ساز نی افتاده است و آن را اثرگذار و سوزاننده کرده است. جوشش عشق است که در شراب افتاده و او را به جوش آورده است.

نکات: اضافه تشبیهی: «آتش عشق». جناس: «نی، می». واج آرایی: «ش». واژه آرایی: «عشق»، «کاندر»، «است»، «فتاد». اضافه استعاری: «جوشش عشق»، عشق مانند شرابی است که می‌جوشد. ترصیع (ویژه رشته انسانی). حسن تعلیل: جوشش می‌‌ به خاطر عشق است. مفهوم: عشق در همه هستی جاری است

***

نی، حریف هر که از یاری برید/ پرده‌هایش پرده‌های ما درید

بیت 11: ساز نِی، هم‌صحبت هرکسی است که از یار خود جدا شده است. صدا و آهنگ ساز نی، رازهای ما (عاشقان) را آشکار می‌کند.

نکات: کنایه: «برید» کنایه از جدا شد و دور ماند. جناس ناهمسان: «پرده» اول به معنای آهنگ است و پرده دوم به معنای پوشش و حجاب است. کنایه: «پرده‌ دریدن» کنایه از فاش کردن راز. مفهوم: افشاگری نی

***

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟/ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

بیت 12: هیچ چیزی وجود ندارد که مانند ساز نی، هم زهر باشد و هم پادزهر. هیچ کسی، چیزی مانند ساز نی ندیده است که همدم باشد و مشتاق وصال.

نکات: هر دو مصراع پرسش انکاری دارد. تشبیه: «نی» به «زهر و تریاق» تشبیه شده است. متناقض نما: نی زهر و تریاق است. موازنه (ویژه رشته انسانی). واژه آرایی: «نی»، «همچو». جانبخشی. مفهوم: نی، هم درد است و هم درمان.

***

نی، حدیث راه پر خون می‌کند/ قصه‌های عشق مجنون می‌کند

بیت 13: نی از راه پرخطر عشق صحبت می‌کند و داستان‌های عاشقان واقعی، مانند مجنون را می‌گوید.

نکات: کنایه: «راه پرخون» کنایه از مسیر دشوار و خطرناک. تلمیح: به داستان «لیلی و مجنون». نماد: «مجنون» نماد عاشق واقعی. تشخیص: داستان‌گویی «نی». تناسب: «حدیث، قصه». واج آرایی:‌ مصوت کوتاه «ﹻ». مفهوم: خطرناکی راه عشق.

***

محرم این هوش جز بی‌هوش نیست/ مر زبان را مشتری جز گوش نیست

بیت 14: فقط افراد عاشق و دیوانه می‌توانند؛ از حقیقت عشق آگاه شوند؛ همان‌گونه که فقط گوش، حرف زبان را می‌فهمد.

نکات: رای فک اضافه: «مر زبان را مشتری». استعاره: «هوش» استعاره از عشق؛ «بی‌هوش» استعاره از عاشق. متناقض نما: محرم هوش بودن بی‌هوش. مجاز: «زبان» مجاز از سخن. بیت اسلوب معادله دارد. واج آرایی: «ش». تناسب: «زبان، گوش». جناس: «هوش، گوش». واژه آرایی: «هوش»، «جز». جانبخشی: «زبان را مشتری جز گوش نیست». تشبیه: «گوش مانند مشتری زبان است». مفهوم: عاشق، شایسته آگاهی از رازها است. 

***

در غم ما روزها بی‌گاه شد/ روزها با سوزها همراه شد

بیت 15: عمر ما در غم رسیدن به جایگاه اصلی و معشوق، همراه با سوز و گداز به پایان رسید.

نکات: کنایه: «بیگاه شد» کنایه از اینکه به پایان رسید و سپری شد. مجاز: «روزها» مجاز از عمر. جناس ناهمسان: «روزها، سوزها». واج آرایی: «ر»، «ا». واژه آرایی: «روزها». ذوقافیتین (رشته انسانی). مفهوم: عاشق همیشه غمگین است.

***

روزها‌ گر رفت، گو رو، باک نیست/ تو بمان،‌ ای آن که جز تو پاک نیست

بیت 16: اگر عمر ما به پایان رسید؛ اشکال ندارد. ای عش! تو بمان؛ زیرا جز تو، موجود پاکی وجود ندارد (چیزی به پاکی تو نیست).

نکات: مجاز: «روزها» مجاز از عمر. جان بخشی: «روزها برو»؛ «ای عشق، تو بمان». جناس ناهمسان: «پاک، باک». واژه آرایی: «تو». تضاد: «رو»، «بمان». مفهوم: عشق ارزشمند است.

***

هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد/ هر که بی‌روزی است، روزش دیر شد

بیت 17: فقط ماهی دریای عشق (عاشق) از شنا کردن در این دریا، سیر و دل‌زده نشد. هرکس که از عشق بی‌نصیب بود؛ عمرش به پایان رسید و از بین رفت.

نکات: استعاره: «ماهی» استعاره از عاشق واقعی. کنایه: «سیر شد» کنایه از دل‌زده شد و بیزار شد. استعاره: «آب» استعاره از عشق. بیت اسلوب معادله دارد. تناسب: «ماهی، آب». کنایه: «روزش دیر شد» کنایه از عمرش تباه شد. استعاره: «روزی» استعاره از عشق. جناس ناهمسان: «سیر، دیر». واژه آرایی: «هر که». جناس ناهمسان: «روز، روزی». مفهوم: عاشق واقعی، با عشق زنده است و از آن سیر نمی‌شود.

***

درنیابد حال پخته هیچ خام/ پس سخن کوتاه باید، والسّلام

مثنوی معنوی، مولوی

بیت 18: هیچ انسان ناآگاه و بی‌تجربه‌ای، حال افراد پخته و عاشقان واقعی را درک نمی‌کند؛ پس صحبت خود را به پایان می‌برم و بیش از این حرف نمی‌زنم.

نکات: کنایه: «پخته» کنایه از عارف راستین و افراد باتجربه؛ «خام» کنایه از انسان بی‌بهره از عشق. تضاد: «پخته، خام». مفهوم: افراد بی‌تجربه، حرف افراد باتجربه را نمی‌فهمند.

نکات ضروری درس نی نامه

آرایه اسلوب معادله

به بیت زیر توجّه کنید:

مستمع، صاحب سخن را بر سر کار آورد / غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد (صائب تبریزی)

در این بیت، مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است؛ به گونه‌ای که می‌توان جای دو مصراع را عوض کرد؛ در واقع شاعر، بر پایه تشبیه، بین دو مصراع ارتباط معنایی بر قرار کرده است؛ به این نوع کاربرد شاعرانه «اسلوب معادله» می‌گویند.

توجّه: در اسلوب معادله، هر یک از دو مصراع، استقلال معنایی و نحوی دارند؛ به گونه‌ای که یکی از طرفین، معادل و مصداقی برای تأیید مفهوم طرف دیگر است.

نمونه:

■ عشق چون آید، برد هوش دل فرزانه را / دزد دانا می‌کشد اوّل چراغ خانه را (زیب‌النّسا)

■ شانه می‌آید به کار زلف در آشفتگی / آشنایان را در ایّام پریشانی بپرس (سلیم طهرانی)

■ عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را / سیل، یکسان می‌کند پست و بلند راه را (غنی کشمیری)

گنج حکمت آفتاب جمال حق

پادشاهی به درویشی گفت که مرا آن لحظه که تو را به درگاه حق، تجلّی و قرب باشد، یاد کن. گفت که: «چون من در آن حضرت رَسَم و تابِ آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟! امّا چون حق تعالی بنده‌ای را گُزید و مستغرق خود گردانید، هر که دامن او را بگیرد و از او حاجت طلبد؛ بی‌آنک آن بزرگ، نزد حق یاد کند و عرضه دهد، حق، آن را برآرد.»

فیه ما فیه؛ مولوی

***

نکات: پرسش انکاری: از تو چون یاد کنم؟! تضاد: «پادشاه، درویش». جناس همسان: «چون». کنایه: «دامن کسی را گرفتن» کنایه از متوسل شدن.

معنای کلمات گنج حکمت آفتاب جمال حق

درویش: تهیدست و صوفی. تجلی: جلوه‌گری. قرب: نزدیکی. حضرت: بارگاه. تاب: فروغ، پرتو. جمال: زیبایی، منظور خداوند است. زد: تابید. مرا از خود یاد نیاید: من خودم را نیز فراموش می‌کنم. چون: چگونه. چون: هنگامی که. گزیدن: انتخاب کردن (بن ماضی: گزید، بن مضارع: گزین). مستغرق: مجذوب، شیفته. عرضه دادن: ارائه دادن. برآوردن: اجابت کردن (بن ماضی: برآورد، بن مضارع: برآور). ایدونک: ایدون که؛ ایدون: این چنین. برحسب: مطابقِ، طبقِ. سور: جشن. شیون: ناله و ماتم، زاری و فریاد که در مصیبت و محنت برآرند.  گشتن: حیران و شیفته شدن. مستمع: شنونده، گوش دارنده. 

متن درس نی نامه

بشنو این نی چون شکایت می‌کند/ از جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند/ در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیّتی نالان شدم/ جفت بدحالان و خوش حالان شدم

هر کسی از ظنّ خود شد یار من/ از درون من نجُست اسرار من

سِرّ من از ناله من دور نیست/ لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست/ لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد، نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد/ جوشش عشق است کاندر می‌‌ فتاد

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟/ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی، حریف هر که از یاری برید/ پرده هایش پرده های ما درید

نی، حدیث راه پر خون می‌کند/ قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بی‌هوش نیست/ مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بی‌گاه شد/ روزها با سوزها همراه شد

روزها‌ گر رفت، گو رو، باک نیست/ تو بمان،‌ ای آن که جز تو پاک نیست

هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد/ هر که بی‌روزی است، روزش دیر شد

درنیابد حال پخته هیچ خام/ پس سخن کوتاه باید، والسّلام

مثنوی معنوی، مولوی

کلیات درس نی نامه

قالب شعر: مثنوی. نوع ادبی: غنایی. وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (ویژه دانش آموزان رشته علوم انسانی و رشته معارف اسلامی).

جلال الدین مولوی: شاعر و عارف نامدار فارسی زبان که در قرن هفتم زندگی می‌کرد. این شاعر و اندیشمند بزرگ با لقب‌های «مولوی بلخی» و «ملّای رومی» هم معروف است. او در سال 604 هجری قمری در شهر بلخ (کشور افغانستان) به دنیا آمد. در کودکی به همراه خانواده به مکه و سپس به شام رفت. بعدها با دعوت پادشاه سلجوقی، خانواده او به قونیه (کشور ترکیه) رفتند و در آنجا اقامت کردند. جلال الدین مولوی در قونیه به تحصیل علوم دینی پرداخت و بعدها پس از فوت پدرش، جانشین او شد و به کار تدریس علوم دینی مشغول گشت. 

زندگی جلال الدین به عنوان یک عالم مذهبی ادامه داشت تا زمانی که با شمس تبریزی، یکی از عرفای ایرانی، آشنا شد. بعد از ملاقات با شمس، مولوی تدریس علوم دینی را کنار گذاشت و به یادگیری معارف الهی و راه و رسم عرفان از شمس تبریزی پرداخت. همین مسئله موجب خشم و حسادت اطرافیان و شاگردان مولوی شد. از این رو شمس دو بار مجبور به ترک قونیه شد. در وهله نخست، مولوی توانست او را بیابد و دوباره به قونیه بازگرداند؛ اما در مرتبه دوم، شمس دیگر هرگز به قونیه بازنگشت. 

پس از این رخدادها، مولوی به درخواست یکی از شاگردانش به نام حسام الدین چلبی، افکار و آموزه‌های عرفانی خود را در قالب کتابی به نام «مثنوی معنوی» به شاگردان و مخاطبان خود ارائه کرد.   

درس نی نامه مولوی

فیه‌مافیه: یکی از آثار نثر مولوی است که با موضوع عرفان نگاشته شده است. محتوای این کتاب، حاصل سال‌ها سخنرانی مولوی است که توسط شاگردانش نوشته می‌شده است.

چند نکته تکمیلی درس ششم فارسی دوازدهم

در این مقاله، به بررسی معنی درس نی نامه و گنج حکمت آفتاب جمال حق، درس ششم فارسی دوازدهم پرداختیم. شما می‌توانید کتاب مثنوی معنوی را خریداری کنید. البته از شما می‌خواهم که بعد از خواندن مقاله معنی درس نی نامه، به سراغ مطالعه این اشعار بروید.

همچنین ما، علاوه بر معنی درس نی نامه فارسی دوازدهم، معنی درس‌های دیگر کتاب فارسی دوازدهم را در سایت فارسی 100 قرار داده‌ایم. برای مطالعه مقاله‌های مرتبط با پایه دوازدهم سایت فارسی 100 روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *