درس تاریخ ادبیات پیش از اسلام و قرن های اولیه هجری، درس 4 علوم و فنون دهم را خواندهاید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب علوم و فنون 1 آشنا شویم. این مقاله بهترین منبع برای یادگیری درس 4 علوم و فنون 1 در امتحان نهایی فارسی دهم و آزمون سراسری است.
آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینهای برای بهرهگیری دانشآموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کردهایم.
در این پست آموزشی، متن، توضیحات و نمونههایی درباره درس تاریخ ادبیات پیش از اسلام فنون دهم (درس چهارم علوم و فنون دهم) به شما ارائه میشود. در این درس درباره تاریخ ادبیات پیشاز اسلام و قرن های اولیه هجری صحبت میشود و نمونههای مختلفی بررسی میشوند.
متن درس 4 علوم و فنون دهم
زبان ایرانیان پیش از اسلام که ریشه و مادر زبان امروز ایران است، «پارسی» یا «فارسی» نامیده می شد. در ایران پیش از اسلام، آثار فرهنگی ادبی، قرنها سینه به سینه حفظ می شده است؛ مثلاً کتاب «اوستا» را موبدان برای اجرای مراسم دینی، از حفظ می خواندند؛ تا اینکه سرانجام در دوره ساسانی، آن را به نگارش درآوردند.
زبانهایی که در ایران و مناطق همجوار آن، از قدیم ترین روزگاران متداول بوده است، ویژگیهای مشترکی دارند. این مجموعه زبانها را «گروه زبانهای ایرانی» مینامند. از نظر تاریخی، زبانهای ایرانی را به سه دسته عمده تقسیم میکنند: فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو.
- فارسی باستان: این زبان در دوره هخامنشیان (۵۵۹ تا ۳۳۰ ق.م.) رایج بود. آثار بر جای مانده زبان فارسی باستان، فرمانها و نامههای شاهان هخامنشی است که به خط میخی نوشته شده است.
- فارسی میانه حدود (۳۰۰ ق.م تا حدود ۷۰۰ م): زبانهای ایرانی میانه، به دو گروه زبانهای «پارتی» و «پهلوی» تقسیم میشوند.
زبان پارتی، در دوره اشکانیان رایج بود و تا اوایل دوره ساسانی نیز آثاری به این زبان، تألیف میشده است. این زبان در شمال و شمال شرقی ایران متداول بوده است.
زبان پهلوی، زبان رسمی دوران ساسانی بود. از آنجا که این زبان، اساسا به ناحیه پارس تعلّق داشته است و در مرحله ای میان فارسی باستان و فارسی نو (دری) قرار دارد، آن را «فارسی میانه» نامیده اند.
آثاری که به زبان پهلوی تألیف شده، بیشتر آثار دینی زردشتی است. حتی رسالههای کوچکی که معمولاً آنها را در زمره آثار غیردینی به شمار میآورند، مانند «یادگار زریران» نیز رنگ دینی دارند. آثار ادبی منثور و منظوم این زبان، از میان رفته است، ولی ترجمه عربی و فارسی بعضی از آنها مانند «کلیله و دمنه» و «هزار و یکشب» در دست است که آنها هم دچار تغییرات فراوان شده اند؛ در واقع باید گفت آثار ادبی پهلوی به سبب اهمّیتی که سنّت شفاهی در ایران پیش از اسلام داشته، غالبا به کتابت درنیامده بود.
شعر پهلوی نیز به وضعی مشابه دچار گردید. اشعار کمی به زبان پهلوی در دست است و آنچه باقی مانده، دچار تحریفهایی شده است. بعضی از قطعات، بازمانده اشعار تعلیمی و اخلاقی اند. این قطعات شعری در میان اندرزنامههای منثور جای دارند؛ مانند منظومه «درخت آسوریک» و «یادگار زریران» که هر دو اصل پارتی دارند.
- فارسی نو: پس از ورود اسلام به ایران، زبان فارسی، تحوّل تازه ای را پشت سر گذاشت و با بهره گیری از الفبای خطّ عربی به مرحله جدیدی گام نهاد که بدان «فارسی نو» یا «فارسی دَری» گفته میشود. یکی از نتایج نفوذ اسلام در ایران، رواج تدریجی خطّ عربی بود. زبان فارسی با کنارگذاشتن برخی از صداهای زبان عربی، الفبای آن را پذیرفت.
پس از برافتادن ساسانیان، طاهریان نخستین دولت اسلامی ایران بودند. ادبیات فارسی دری هم به مفهوم واقعی خود، تقریبا هم زمان با این دولت پدید آمد. «دری» زبان درباری ساسانیان، زبان محاوره و مکاتبه مقامات دولتی بوده است. دری، نخستین صورت زبان ادبی فارسی نو در برابر نفوذ عناصر زبان عربی بود. فارسی دری، موجودیت خود را به سرسختی حفظ کرد و به تدریج، غنی گشت و زبان عمومی سراسر ایران شد. منطقه رواج فارسی دری، نخست در مشرق و شمال شرقی ایران بود.
سه قرن اوّل هجری
پس از سقوط دولت ساسانی و از دست رفتن استقلال سیاسی ایران، ایرانیان در سه قرن نخست هجری به فعّالیتهای علمی و ادبی خود ادامه دادند و به زبانهای فارسی، پهلوی و عربی آثار فراوان پدید آوردند. در آغاز قرن سوم، دولت نیمه مستقل طاهری و پس ازآن، دولت مستقل صفّاری بر سر کار آمد.
یعقوب لیث صفّاری برای ایجاد حکومت و دولت مستقل ایرانی و برانداختن یا تضعیف حکومت بغداد دست به کار شد تا عظمت و اقتدار ایران را به آن بازگرداند. وی نه با زبان عربی آشنایی داشت و نه اجازه داد تا این زبان در دستگاه حکومت او به کار رود؛ به همین سبب، زبان فارسی دری را که خود میفهمید و با آن سخن میگفت زبان رسمی قلمرو خود اعلام کرد.
در پی آن، دولت سامانی، آل بویه و حکومتهای کوچک دیگر پدید آمدند و زبان فارسی دری، فرصت و امکان یافت تا به عنوان زبان رسمی شناخته شود و در فضای ادبی، سیاسی و علمی رشد یابد.
قرن چهارم و نیمۀ اوّل قرن پنجم
قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم، مهمترین دوره تمدّن اسلامی ایران بوده است. نظم و نثر فارسی در این دوره شکوفا شد. در آغاز این دوره، دولت سامانی روی کار آمد و رسمها و سنّتهای فرهنگی کهن ایرانی را رواج داد.
در زمان سامانیان، بخارا عمده ترین مرکز فرهنگی به شمار میآمد و بسیاری از دانشمندانی که در این شهر میزیستند، آثار ارزنده ای به پارسی و عربی، در قلمرو فرهنگ اسلامی پدید آوردند. بعضی از امیران سامانی، خود، صاحب فضل و ادب بودند. آنها شاعران فارسی گوی را تشویق میکردند و مترجمان را به ترجمه کتابهای معتبری به نثر فارسی برمی انگیختند.
این درخشش، با شکست سامانیان از ترکان آل افراسیاب به تیرگی گرایید و خراسان ابتدا به دست سبکتگین و بعد پسرش محمود افتاد و سلسله غزنوی در سال ۳۵۱ هجری در شهر غزنه تشکیل شد. غزنویان نیز برای ماندگاری حکومت نوپای خود ناگزیر شدند زبان پارسی را رواج دهند و دست کم تا پایان سلطنت مسعود، دربار آنان به وجود شاعران بزرگ فارسی گوی که در اواخر عهد سامانی تربیت یافته بودند؛ مانند عنصری، فرخی و منوچهری آراسته بود.
در مجموع، قرن چهارم هجری، دوران غلبه، رواج، حفظ و ارائه آداب و رسوم ملی بود. پایه حماسههای ملی به زبان فارسی در این قرن گذاشته شد که زبان فارسی را با ادبیات غنی آن به اوج رساند. قرن چهارم، دوره طلایی همراه با شکوفایی روح ایرانی بود که با دانشمند بزرگی چون محمّدبن زکریای رازی آغاز شد و با شاعر بی نظیری مانند فردوسی ادامه یافت.
قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم دوره ترقّی در همه زمینههای علمی بود و مردان مشهوری از آغاز تا پایان این دوره در فلسفه، طب و علوم دینی، سرگرم تألیف بودند. برای نمونه ابوعلی سینا، در همه علوم روزگار خود تبحّر داشت و صاحب تحقیق و تألیف بود؛ وی به فارسی و عربی شعر میسرود.
وجود سخنورانی چون رودکی، فردوسی، عنصری و بسیاری از شاعران فارسی گوی دیگر، بیانگر اهمّیت این دوره است. آغاز این دوره که از نظر تاریخی با اوج حاکمیت سامانیان هم زمان است، عصر اندیشه استقلال ملی ایران به شمار میرود؛ امرای سامانی با تأکید بر ضرورت تألیف به زبان فارسی دری و گردآوری تاریخ و روایات گذشته ایرانی، در برابر خلافت بغداد به هویتی مستقل دست پیدا میکنند و با تشویق شاعران و نویسندگان میکوشند در ماوراءالنهر و خراسان بزرگ، ترکیب تازه ای از هویت فرهنگی، یعنی بازیافتن اندیشه ای ایرانی در چارچوب فرهنگ اسلامی را ترویج کنند.
پس از گذشت چند سده و رواج و نفوذ معارف اسلامی و متون دینی، آمیختگی زبان فارسی دری با زبان عربی افزایش مییابد. در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم بسیاری از اصطلاحات علمی، ادبی، دینی و سیاسی جدید از راه ترجمه متون عربی، وارد فارسی دری میشود. در آغاز این دوره، هنوز بیشتر دانشمندان ایرانی به ضرورت، آثار خود را به عربی مینویسند تا بتوانند در سرتا سر دنیای اسلام خوانندگان بیشتری پیدا کنند.
شعر
یکی از ویژگیهای شعر فارسی در قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم، سادگی فکر و روانی کلام آن است. شاعر میکوشد تا فکر و خیال خود را همان گونه که به خاطرش میرسد، بیان کند. شاعران این عصر، بیشتر به واقعیت بیرونی نظر داشتند و مفاهیم ذهنی آنان از قلمرو تعالیم کلی اخلاقی فراتر نمی رفت. آوردن ترکیبهای تازه، استعارههای دلپذیر، تشبیهات گوناگون و به کارگیری انواع توصیف از خصیصههای دیگر شعر این دوره است.
شعر پارسی در این دوره به دست رودکی بنیاد نهاده شد؛ به همین سبب او را «پدر شعر فارسی» نام نهاده اند.
رایجترین انواع شعر فارسی در این دوره، «حماسی»، «مدحی» و «غنایی» بود. حماسه ملی ایران و شعر حماسی با فردوسی به اوج رسید.
شعر مدحی یا مدیحه سرایی نیز که از آغاز ادب فارسی به پیروی از شعر عربی معمول گشت، با شاعران بزرگ درباری و مدح پادشاهان و رجال دربار جایگاه خود را پیدا کرد.
شعر غنایی با دو شاعر مشهور، رودکی و شهید بلخی، قوّت و استحکام یافت.
شعر حِکمی و اندرزی (تعلیمی) هم در این دوره به وجود آمد؛ ولی در دوره سلجوقیان به پختگی رسید. آوردن موعظه و نصیحت در شعر پارسی از آغاز قرن چهارم معمول گردید و در این باب، قطعههای کوتاهی سروده شد؛ امّا کسی که قصیده تمام و کمال در این موضوع سرود، «کسایی مروزی» بود؛ سپس «ناصرخسرو» شیوه او را ادامه داد.
داستان سرایی و قصّه پردازی و آوردن حکایتها و مَثَلها نیز در شعر این دوره آغاز گشت.
نثر
در عهد سامانی، نثر هم مانند شعر پارسی، رواج یافت و رونق گرفت و کتابهایی در موضوعهای گوناگون به زبان دری پدید آمد. نثر این دوره، ساده و روان است و بیشتر به موضوعهای حماسی، ملی و تاریخی توجّه دارد و هنوز آوردن اصطلاحات علمی و اشعار و امثال در آن رایج نشده است.
برخی از کتابهای نثر فارسی در این دوره عبارت اند از:
1- شاهنامه ابومنصوری: این کتاب حدود سال ۳۴۶ قمری، به دست عدّه ای از دانشوران خراسان، نوشته شد. موضوع این کتاب، تاریخ گذشته ایران است؛ امروزه فقط چند صفحه ای از مقدّمه آن باقی مانده است. در اینجا چند سطر از این اثر را با هم میخوانیم:
«پس امیر ابومنصور عبدالرزّاق، دستور خویش، ابومنصورالمُعَمّری را بفرمود تا خداوندانِ کتب را، از دهقانان و فرزانگان و جهان دیدگان از شهرها بیاورد و چاکر او ابومنصورالمُعَمّری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهرهای خراسان و هشیاران از آنجا بیاورد از هر جای و از هر شارستان، گِرد کرد و بنشاند به فرازآوردن این نامههای شاهان و کارنامههاشان، و زندگانی هر یکی از داد و بیداد و آشوب و جنگ و آیین، از کَی نخستین که اندر جهان او بود که آیین مردی آورد و مردمان از جانوران پدید آورد،
تا یزدگرد شهریار که آخرِ ملوکِ عَجَم بود؛ اندر ماه محرم و سال بر سیصد و چهل و شش از هجرتِ، بهترینِ عالمَ، محمّد مصطفی صلی الله علیه و سلمّ و این را نام شاهنامه نهادند تا خداوندانِ دانش اندرین نگاه کنند و فرهنگ شاهان و مهتران و فرزانگان و کار و ساز پادشاهی و نهاد و رفتار ایشان و آیینهای نیکو و داد و داوری و رای و… را بدین نامه اندر بیابند».
2- ترجمه تفسیر طبری: اصل تفسیر را «محمّدبن جریرطبری» به زبان عربی نوشته است؛ امّا جمعی از دانشمندان آن زمان، این کتاب را به فارسی برگرداندند. بخشی از مقدمه آن را میخوانیم:
«این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمّدبن جریر طبری رحمه الله علیه ترجمه کرده به زبان پارسی دری؛ و این کتاب را بیاوردند از بغداد، نبشته به زبان تازی؛ پس دشخوار آمد خواندن این کتاب. امیر سیّد ابوالمظفر ابوصالح منصور، علمای ماوراءالنهّر را گرد کرد و از ایشان فتوای کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم؛ گفتند: روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی، مر آن را که او تازی نداند.»
3- تاریخ بَلعَمی: ابوعلی بلعمی به دستور منصور بن نوح سامانی، مأموریت یافت که تاریخ مفصّلی را که محمّدبن جریر طبری آن را تحت عنوان «تاریخ الرُّسل و الملوک» به زبان عربی نوشته بود، به فارسی برگرداند. بلعمی هم زمان با ترجمه کتاب، اطّلاعات دیگری راجع به تاریخ ایران به دست آورد و بر آن افزود و با حذف مطالبی از اصل تاریخ طبری، آن را به صورت تألیفی مستقل درآورد که به «تاریخ بلعمی» شهرت یافته است. متن زیر، بخشی از این کتاب است.
اندر حدیث پادشاهی ضحّاک تازی:
«و این ضحّاک را اژدها به وی، از آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ بررُسته دراز، و سر آن به کردار ماری بود و آن را به زیر جامه اندر داشتی، و هر گاه که جامه از کتف برداشتی، خلق را به جادوی چنان نمودی که این دو اژدهاست و ازین قِبَل، مردمان ازو بترسیدندی؛ و عرب او را ضحّاک گفتند…»
چند نکته تکمیلی درس چهارم علوم و فنون دهم
ما در این مقاله، به بررسی درس تاریخ ادبیات پیش از اسلام فنون دهم و قرنهای اولیه هجری، موضوع درس 4 علوم و فنون دهم انسانی پرداختیم و با مباحث کلی مرتبط با تاریخ ادبیات در این درس آشنا شدیم. برای دریافت متن کامل کتاب علوم و فنون دهم میتوانید به سایت دفتر تالیف کتابهای فارسی مراجعه کنید.
همچنین ما، علاوه بر متن درس چهارم علوم و فنون دهم، متن و توضیحات درسهای دیگر کتاب علوم و فنون دهم را در سایت فارسی 100 قرار دادهایم. برای دسترسی به دانشنامه مقالههای پایه دهم روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.