درس خاطره نگاری، درس اول نگارش دوازدهم را خواندهاید؟ قرار است در این مقاله، با تمام جزئیات این درس مهم کتاب نگارش 3 آشنا شویم.
آموزش، فقط محدود به چارچوب کلاس نیست. ما در سایت فارسی ۱۰۰ زمینهای برای بهرهگیری دانشآموزان از آموزش رایگان و همیشگی فراهم کردهایم.
در این مقاله آموزشی، متن، توضیحات و نمونههایی درباره درس خاطره نگاری (درس اول نگارش دوازدهم) به شما ارائه میشود. در این درس درباره خاطره نگاری و خاطره نویسی و انواع و روشهای آن صحبت میشود.
همچنین ما، متن و توضیحات سایر درسهای مرتبط با ادبیات و زبان فارسی را در سایت فارسی 100 قرار دادهایم. برای مطالعه مقالههای مربوط به پایه دوازدهم روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.
متن درس خاطره نگاری نگارش دوازدهم
نمونه خاطره نگاری
داشتن دوست خوب نعمت بزرگی است و خدا چقدر دوستم داشته که در زندگی از این نعمت برخوردار بودهام؛ به ویژه این دوست نازنینی که در نظر دارم خاطره یک روز با او بودن را حکایت کنم.
دوست من که خود را «ع. پهلوان» میخواند و البتّه نام اصلیاش نه با عین شروع میشد و نه اصلاً پهلوانی به قدّ و قواره و سبک و سیاق زندگیاش برازنده بود، موجود بسیار جالبی بود؛ باریک، استخوانی، سیاهچرده با موهایی فرفری و تقریبا آشفته. تا بخواهی روحیه ظریفی داشت؛ شوخطبع و حاضرجواب و نکتهسنج بود و روزی نبود که یک شیرینکاری جالب از او سر نزند یا دستکم اگر خودش قهرمان داستان خویش نمیبود، راوی خوبی میشد برای روایت کردن داستانی که شاهد و ناظر آن بود.
آن روز به سرعت میآمدم که خود را به اتوبوس سرویس کوی دانشگاه برسانم. تمام توجّهم به پیادهرو بود و آدمهایی که به سرعت در حال رفت وآمد بودند و تمام سعی من این که از اتوبوس جا نمانم. از تقاطع «۱۶ آذر» و «انقلاب» که گذشتم، چشمم به اتوبوس افتاد که داشت حرکت میکرد؛ با دو جَست خودم را به آن رساندم. راننده مرا که دید، پایش را روی ترمز گذاشت.
از پلکان اتوبوس که میخواستم بالا بروم، صدای بلندی توجّهم را به خود جلب کرد که میگفت اتوبوس را نگه دارم تا خود را برساند. شناختمش؛ به راننده گفتم نگه دارد. پذیرفت و ترمز گرفت. برای راننده و دانشجویان نمیدانم چقدر، امّا برای من شاید نیم ساعتی به درازا کشید تا دوستم سلانه سلانه خودش را به اتوبوس برساند. تماشایی بود.
هر دو دستش بند بود؛ روی یک دستش یک شانه تخم مرغ بود و با آن دیگری چیزی را محکم لای انگشتانش گرفته بود که اصلاً نمیشد تشخیص داد. سعی نکنید حدس بزنید؛ چون غیرممکن است بتوانید یک سر سوزن به آنچه میان انگشتان دوستم بود، نزدیک شوید.
بگذارید خودم بگویم؛ یک نصفه تخم مرغ بود و دوستم برای اینکه محتویاتش بر زمین نریزد، در کمال آرامش گام برمی داشت. آهسته بود؛ آهستهتر شده بود. وارد اتوبوس که شد، رو کرد به بچّهها و گفت: «پیش از آنکه شما از من بپرسید، خودم توضیح میدهم. امروز هوس تخم مرغ کردم. در خیابان کارگر شمالی، به صاحب مغازهای گفتم که یک کیلو تخم مرغ میخواهم. وزن کرد: چهارده تخم مرغ، کمتر از یک کیلو بود و پانزده تا زیادتر.
به فروشنده گفتم که دقیقا یک کیلو، نه کم نه زیاد! هرچه تخم مرغها را عوض کرد، درست درنیامد. عاقبت پیله کردم که یکی را از وسط نصف کند. این همان نصفه است؛ تعجّب نکنید. آدم باید جَنَم داشته باشد. بیخود و بیجهت اسمم را ع. پهلوان نگذاشتهام.»
آنقدر خندیدیم که بیچاره راننده نزدیک بود پس بیفتد. میدانید بیشتر به چه میخندیدیم؟ به اینکه در تمام مدّت خندیدن، جناب ع. پهلوان آن چنان جدّی و شَق و رَق ایستاده بود و به ما نگاه میکرد که باید بودید و میدیدید!
مؤلفان
توضیحات درس خاطره نگاری
نوشتهای که خواندید، نمونهای از خاطره نگاری است. خاطره، از انواع ادبی و یکی از عامترین و صمیمانهترین گونههای نوشتار است که نویسنده در آن، صحنهها یا وقایعی را که در زندگیاش روی داده و در آنها نقش داشته یا شاهدشان بوده است، شرح میدهد.
خاطره نگاری یکی از سادهترین، بیتکلفترین و درعینحال مؤثرترین راهها برای انتقال احساسات خود به دیگران است. این کار آن قدر ساده و بدون تشریفات است که هرکس میتواند با رعایت اصول و قواعدی محدود، به سادهترین شکل، اتفاقات تلخ و شیرین مهم یا تأثیرگذار زندگی خود را ثبت و ماندگار کند؛ حوادث و مسائلی از قبیل پیروزیها و شکستها، تجربههای تکرارناشدنی یا به نحوی ارزشمند و متفاوت، دیدهها، شنیدهها، خواندهها، نوشتهها و عواطف و احساسات.
در خاطرهای که خواندیم، نکات زیر اهمّیت خاصّی دارند:
1. موضوع:
خاطره مانند هر متن دیگری به موضوع نیاز دارد؛ امّا اهمّیت موضوع در خاطره نگاری به برجسته بودن رویدادهاست؛ مثلاً «قهرمانی در مسابقات ورزشی نوجوانان» میتواند موضوعی برجسته برای نوشتن خاطره باشد.
موضوع خاطره نباید و نمیتواند روزمرّگیهای زندگی باشد؛ یعنی مسائل عادی و پیش پا افتاده مکرّر که هر روز ممکن است برای همگان پیش آید؛ مگر آنکه با طرح جزئیات جذّاب، یک رویداد عادی و معمولی را به شکلی دلپذیر و خواندنی به نگارش درآوریم.
نویسنده خاطرهای که خواندیم، رویداد خاصّی را روایت نکرده است؛ بلکه با شیوهای خاص به توصیف یک رخداد پرداخته است. بیهمتا بودن موضوع یا روایت بیهمتا از موضوع، شرط اصلی ثبت خاطره است و نیز رعایت تسلسل و توالی زمانی رویداد که از آن زاویه بتواند دیدی مناسب به خواننده بدهد.
۲. راوی یا زاویه دید:
شخص راوی و زاویهای که از آن به تعریف خاطره میپردازد نیز در خاطره نگاری اهمّیت دارد. روایتکننده خاطره، گاه خود در شکلگیری رویداد و موضوع نقش دارد و گاه فقط ناظر و شاهد آن رخداد است. بسته به اینکه از چه زاویه، روایت یا مقدمهچینی و فضاسازی را برای ثبت خاطره برگزینیم، روایتمان تحتتأثیر آن قرار میگیرد و متفاوت میشود.
فعالیت
در دو بند زیر خاطره پیشگفته با دو زاویه دید، نوشته شده است. این دو بند را بخوانید و با هم مقایسه کنید.
■ «جوان آن شب به آستانه بیست سالگی پای مینهاد. قرار بود بچههای خوابگاه برایش جشن تولد بگیرند؛ کمکم سال دوم دانشگاه را پشت سر میگذاشت. تمام حواسش به آن شب بود و سعی میکرد زودتر خود را به اتوبوس سرویس کوی دانشگاه برساند که…»
■ «بیست سالم بود؛ قرار بود بچههای خوابگاه برای من جشن تولد بگیرند؛ کمکم سال دوم دانشگاه را پشت سر میگذاشتم. تمام حواسم به آن شب بود و سعی میکردم زودتر خودم را به اتوبوس سرویس کوی دانشگاه برسانم که…»
۳. شروع مناسب:
خاطرهای که خواندید با موضوع دوست و وصف او آغاز میشود. شروع مناسب تأثیر خاصّی بر نگاه مخاطب دارد و او را به خواندن ادامه متن ترغیب میکند. همچنین با گزینش فضا و مقدّم داشتن آن در نوشته، از همان آغاز کار مشخّص میکند که کدام بخش از خاطره برای نویسنده اهمّیت بیشتری دارد؛ بنابراین لازم است برای آغاز نوشتن، نقشه راهی تنظیم شود و براساس آن گامهای بعدی نوشتن برداشته شود.
آغازی که برای نقل این خاطره انتخاب شده، ممکن است متناسب با هدف نویسنده به روشهای دیگری نوشته شود.
هر یک از نمونههای زیر میتواند آغازی مناسب برای همین خاطره باشد:
الف) شروع خاطره براساس زمان
■ دمدمههای اردیبهشت ۱۳۴۵ بود و نیمروزی بسیار گرم؛ آن سال گرمای تهران بیداد میکرد. زنگ پایان کلاس را به زحمت تحمّل میکردم؛ امشب برایم شبی استثنایی بود؛ باید زودتر خودم را به خوابگاه برسانم؛ چون… .
■ ظهر بود؛ آفتاب را درست وسط آسمان شهر میخ کوب کرده بودند. گویا گرمای بیش از حدّ تحمّل او را هم مثل من سست و بیرمق کرده بود. دیرم شده بود. باید هرچه زودتر میرفتم؛ چون… .
ب) شروع خاطره براساس مکان
■ کلاس انگار تمامی نداشت؛ کلاس دَرَندشت ۱۰۱ برایم سلول تنگ و تاریکی شده بود. ثانیههای ساعت روی دیوار کلاس از هم فاصله گرفته بودند؛ آخرین بار که به ساعت نگاه کردم، ثانیه شمار چنان کند میرفت که انگار وزنهای به پایش بستهاند. فاصله میان نیمکتها کم شده بود. شاید هم من خُلق تنگ شده بودم. استاد چرا سَرِ رفتن نداشت؟ اگر شب تولد خود او هم بود، همین کار را میکرد؟
■ ابرهای سمج بیخاصیت، خود را روی تهران پهن کرده بودند؛ نه میباریدند و نه زحمت را کم میکردند. گویا فقط وظیفه داشتند بالای سر شهر سرپوشی بگذارند تا ما مثل دانههای برنج در بخار میان زمین و آسمان حسابی دم بکشیم.
پ) شروع خاطره براساس رویدادی خاطره انگیز
■ آن روزها دانشگاه تهران ایام پرالتهابی را میگذراند؛ اعتصابهای پی درپی دانشجویان، دانشگاه را فلج کرده بود. هر روز به بهانهای کلاس را تعطیل میکردیم و در برابر در اصلی دانشگاه، رودر روی مردمی که از بیرون ما را تشویق میکردند، به شعار دادن میپرداختیم. شعارهایمان از گرانی غذا شروع شد و به سیاست کشید.
فعالیت
آیا جز مواردی که برای شروع خاطره نگاری برشمردیم، به نظر شما شیوه دیگری نیز وجود دارد که آغازگر مناسبی برای نوشتن خاطره تلقی شود؟ نمونه بیاورید.
۴. سادگی و صمیمیت زبان نوشته:
امتیاز خاطره نگاری بر سایر انواع نوشتن آن است که لزومی ندارد نویسنده خاطره، از قالب مشخّصی پیروی کند؛ مقرّرات عام نوشتن که خواهی نخواهی شامل همه نوع نوشته میشود به کنار، در خاطره نگاری پیروی از سبک و سیاق ویژه یا اصول و فنون خاصّی مورد نظر نیست؛ زیرا خاطره نگاری تا حدی قالبی آزاد و به دور از قیدوبند است.
نمونهای بیتکلف از خاطره نگاری
سوم آذرماه ۱۳۹۵، تهران
از وقتی شازده کوچولو را خریدهام، شده است کتاب بالینی من. حتّی یک شب هم بیاو سر نکرده بودم، مگر چهارشنبه و پنج شنبه این هفته که….
اصلاً بگذار از اوّل حکایت کنم؛ عصر چهارشنبه دوستم، آقای زیبایی آمد و شازده کوچولو را از من به امانت گرفت. قول داد که فردا صبح بیاورد، امّا نیاورد. عصر هم نیاورد. دلم شور میزد؛ به زحمت خوابم برد. فردا که از پادگان برگشتم، راه به راه رفتم درِ خانه دوستم. در زدم. در را که باز کرد، در چهرهاش چیزی غیرعادی دیدم؛ گیج و منگ بود. سلام داد.
برخلاف همیشه که خود را کنار میکشید تا وارد شوم، دستش را به در گرفته بود؛ یعنی که نمیخواهد تعارفم کند. به روی خودم نیاوردم؛ گفتم امروز هم پادگان نیامدی. گفت که حالش مساعد نبوده است. راست میگفت؛ از چهرهاش پیدا بود. طاقتم طاق شده بود؛ گفتم: «چه خبر از شازده کوچولو؟ »
سرش را پایین انداخت و با صدایی لرزان گفت: «حالش خوب نیست؛ سرما خورده!»
به روی خودم نیاوردم؛ حرفش را از سنخ حرفهای شاعرانهای تلقی کردم که همیشه ورد زبانش بود. سرش را بلند کرد. بیآنکه به چشمهای من نگاه کند، گفت: «اگر میخواهی عیادتش کنی، بیا داخل؛ توی رختخواب خوابیده! »
دستم را گرفت. آرام آرام از پلهها بالا رفتیم. وارد اتاقش شدیم. رختخواب پهن بود. گوشه پتو را بالا زد؛ کتاب شازده کوچولو زیر پتو بود.
پتو را دوباره رویش انداخت؛ نشست و با سری فروافکنده گفت: «پریشب لب حوض نشستم و خواندمش؛ در خلسه ناشی از لذّت خواندنش فرورفته بودم که ناگهان از دستم سر خورد و افتاد داخل حوض!» بعد هم تا مدتی طولانی سکوت کرد. وقت خداحافظی به من توصیه کرد حالا که میبرم، مراقبش باشم؛ شاید هنوز حالش کاملاً خوب نشده باشد!
مؤلفان
خاطره گویی و خاطره نگاری
خاطره گفتنی است یا نوشتنی؟ از آنجا که هدف خاطره به اشتراک گذاشتن تجربههای شخصی است، هر دو شیوه برای خاطره درست و رواست؛ یعنی وقتی ما واقعه و حادثهای را که دیده، خوانده، شنیده یا تجربه کردهایم، برای کسی یا کسانی تعریف میکنیم، در حقیقت همان کار یا هدفی را دنبال میکنیم که از نوشتن خاطره و خوانده شدن آن انتظار داریم؛ با دو تفاوت:
یکی آنکه نوشته سند است و ماندگار و دیگر آنکه زبان نوشتار با زبان گفتار در برخی از اصول و نکات متفاوت است و شما عملاً این موضوع را در سالهای گذشته تجربه کردهاید. گذشته از این تفاوتها موادّ خام هر دو شیوه یکی است.
در برگرداندن زبان گفتار به نوشتار اصول زیر را رعایت میکنیم:
■ متن یکپارچه گفتاری را در نوشتار به چند بند تبدیل میکنیم.
■ بسیاری از تکیهکلامها و تکرارها را حذف یا جایگزین میکنیم.
■ متن خاطره را با توجّه به اجزای جمله در نثر معیار مرتّب میکنیم؛ مگر آنجا که برای تأکید، آگاهانه اجزای جمله جابه جا میشود.
● در برگرداندن زبان گفتار به نوشتار باید چه اصولی را رعایت کنیم؟ – متن یکپارچه گفتاری را در نوشتار به چند بند تبدیل میکنیم. بسیاری از تکیهکلامها و تکرارها را حذف یا جایگزین میکنیم. متن خاطره را با توجّه به اجزای جمله در نثر معیار مرتّب میکنیم؛ مگر آنجا که برای تأکید، آگاهانه اجزای جمله جابهجا میشود.
در تمامی مراحل بالا باید دقّت داشته باشیم تا متن از موضوع اصلی دور نشود. خاطره زیر به شیوه گفتاری و محاورهای بیان شده است. با رعایت نکات بالا آن را به زبان نوشتاری تبدیل کنید.
عملیات خیبر بود جزیره مجنون یه جوون چارده پونزده ساله بچه روستاهای شهر ری بود که با گردان ما ادغام شده بود گردان ما اسمش حضرت علی اکبر بود. تو عملیات تو جزیره شمالی تو تک دشمن یه جوری شد که به حساب خیلی سخت شده بود که به قول معروف آتیش از زمین و زمان میبارید خمپاره کاتیوشا هلی کوپتر هواپیما همه میزدند منطقه هم منطقه نیزار و باتلاقی بود فقط یه جادهای بود بین نیزار و باتلاق.
اونجا سنگر گرفته بودیم پدافند میکردیم مسئول تدارکات ما با موتور صبح زود که آتیش کم میشد میاومد غذا برامون میآورد نمیتونست نزدیک بشه گونی کنسروها رو پرت میکرد تو سنگر و دور میشد اون روز وقتی گونی رو پرت کرد چهل پنجاه متر از سنگر دورتر افتاد زیر آتیش دشمن حالا مرد میخواست بره غذاها رو بیاره تیربار دشمن دائم کار میکرد و کسی جرئت نمیکرد بره.
ظهر بود. همون جوون چارده پونزده ساله شهر ری رفتش کنار گونی کنسروها. از اون کنسروها برمیداشت پرت میکرد تو سنگر برا ما خودشم زیر آتیش دشمن با خونسردی یکی از کنسروها را باز کرد همون جا نشست و خورد بعد از خوردن کنسرو کار جالبش این بود که ایستاد نمازشم همون جا خوند شجاعت این دلاور کلی به گردان روحیه داد…
به نقل از شهید صفا مظفری
خاطره نویسی در زندگی روزمره
چرا خاطره مینویسیم؟ این پرسش شاید جزئی از یک پرسش کلیتر باشد که اصلاً چرا مینویسیم.
پاسخ این سؤال روشن است:
مینویسیم تا ماندگار شویم؛
مینویسیم تا ارتباط برقرار کنیم؛
مینویسیم تا بیاموزیم و بیاموزانیم.
…
از آنجا که حوادث و رویدادها فقط یک دلیل ندارند و مانند منشور چندوجهیاند، هر بینندهای تنها به یک زاویه توجّه دارد و چه بسا دیدگاهها که از دیدرس دیگران بیرون است؛ بنابراین ثبت هر رویداد با زاویهدیدهای متفاوت به جامعنگری میانجامد. از این موضوع که بگذریم، تنها برخی از افراد هستند که به هر دلیلی به بعضی از وقایع و حوادث دسترسی دارند.
شرح مشاهدات چنین افرادی ممکن است از جهت بیان علت حوادث و تبیین واقعه برای آیندگان بسیار باارزش باشد؛ مثلاً نویسنده توانمندی مثل بیهقی برحسب موقعیت شغلی خویش (سِمَت دبیری در دیوان رسالت) به اسرار و رموز آشکار و نهان حکومت غزنوی و چند پادشاه آن اشراف کامل دارد و یادداشتهای او که بعدها تبدیل به «تاریخ بیهقی» میشود، خواننده را با خود همراه میکند تا به پنهانیترین زوایای کاخ و قصر پادشاهان غزنوی برود و آنها را به روشنی آیینه ببیند.
روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در «سفر سوم فرنگستان» نیز از این جهت که فصلی از تاریخ ایران و حاکمان آن و دادوستد و رابطهشان را با دنیای خارج دربردارد، قابل توجّه است.
«روزها» کتاب ارزشمند خاطرات دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن دربردارنده یک دوره پر راز و رمز از سر گذشت انسان است.
خاطره نگاری در عصر انقلاب اسلامی گسترش فراوان یافت؛ خاطرات دوران مبارزه در عصر پهلوی و نهضت امام خمینی و خاطرات دوران قیام مردمی تا پیروزی انقلاب اسلامی از این شمارند.
«خاطرات عزّت شاهی» که خاطرات جریانهای سیاسی و شخصیتهای مبارز در زندان ساواک است و «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، خاطرات ارتشبد حسین فردوست، مسئول دفتر ویژه اطلاعات محمدرضا پهلوی، نمونههایی برجسته از خاطرهنگاشتههای دوران مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی قلمداد میشوند.
همچنین خاطرات سالهای دفاع مقدّس بخشی از مهمترین کتابهای خاطره در این روزگار به شمار میآیند. «کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی»، خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی از دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدّس است. کتابهایی مانند «دا»، «پایی که جا ماند»، «نورالدین پسر ایران»، «من زندهام»، «وقتی مهتاب گم شد» و «زندان موصل» نمونههایی از خاطرهنگاشتهای دفاع مقدّس محسوب میشوند.
کارگاه نوشتن
تمرین (۱)
به پیوست کتاب مراجعه کنید و متن «روزها»، نوشته محمدعلی اسلامی ندوشن را بخوانید و به سؤالهای زیر پاسخ دهید.
الف) کدام ویژگیها، این نوشته را به عنوان «خاطره» از سایر قالبها مجزّا میکند؟
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
ب) متن را با توجّه به معیارهای زیر بررسی کنید.
■ موضوع
■ زاویه دید
■ شروع
■ سادگی و صمیمیت زبان
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
تمرین (۲)
یکی از خاطرات زندگی خود را بنویسید.
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
…………………………………………………………………………………..
……………………………………………………………………………………
تمرین (۳)
نوشته دوستانتان را براساس معیارهای جدول ارزشیابی درس تحلیل کنید.

مثل نویسی
مثلهای زیر را بخوانید. سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.
* از دل برود هر آن که از دیده برفت.
* باز فیلش یاد هندوستان کرد.
* به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است.
چند نکته تکمیلی درس اول نگارش دوازدهم
ما در این مقاله، به بررسی پرورش موضوع خاطره نگاری درس اول نگارش دوازدهم پرداختیم و دانستیم که خاطره نویسی چیست؛ چه روشها و اصولی دارد و با نمونههایی از خاطرهنویسی آشنا شدیم. همچنین متن کامل درس خاطره نگاری نگارش دوازدهم، مندرج در کتاب را آوردیم. برای دریافت متن کامل کتاب نگارش دوازدهم میتوانید به سایت دفتر تالیف کتاب های فارسی مراجعه کنید.
همچنین ما، علاوه بر متن درس خاطره نگاری، درس 1 نگارش 3، متن و توضیحات درسهای دیگر کتاب نگارش دوازدهم را در سایت فارسی 100 قرار دادهایم. برای مطالعه مقالههای مربوط به پایه دوازدهم روی لینک کلیک کنید یا آن را لمس کنید.
همه چیز داشت خوب پیش می رفت و تمام بازی ها را با برد پشت سر میگذاشتیم که ناغافل سر و کله کرونا پیدا شد و باعث لغو شدن مسابقات و نرسیدن به جام شد.
اولین سالی بود که در مسابقات شرکت می کردم و تجربهام کم بود. با این حال این مسابقات باعث شد پیشرفت چشم گیری داشته باشم. اولین بازی تیم بود و من روی نیمکت بودم. بازی شروع شد و هیجان بالایی در سالن موج می زد. کمی که از بازی گذشت، مربی مرا به زمین فرستاد. در همین ابتدای بازی یک پرتاب موفق، به همراه دو پرتاب را به امتیاز تبدیل کردم.
حس جالب و باور نکردنی بود. همه سالن و نیمکت با گل شدن آن پرتاب ها از صدای تشویق و سر و صدا منفجر می شدند. اولین بازی را با پیروزی پشت سر گذاشتیم و این شروع موفقیت ما بود.
بعد از بازی اول به عنوان بازیکن فیکس تیم انتخاب شدم و یکی از بازیکنان موثر تیم شدم و با پرتاب های موفق و دفاع های خوب، همیشه نظر مربی را به خود جلب می کردم. بازی اول شروعی پر قدرت شد برای بقیه بازی ها و به همین شکل پیش رفتیم و تک تک بازی ها را با برد پشت سرگذاشتیم، اما از بد روزگار در یک تمرین آسیب دیدم و چند بازی را از روی سکوها تماشا کردم.
حس خوشایندی نبود. در اوج موفقیت و پیشرفت، یک مصدومیت موجب جلوگیری من از حضور در زمین مسابقه شده بود. اما بازی بچه ها و پیروزیمان مرا کمی خوشنود می کرد.
بالاخره بعد از چند بازی مصدومیتم به پایان رسید و دوباره به تیم برگشتم؛ اما از بد روزگار سر و کله کرونا پیدا شد و مسابقات لغو شد و مانع ما برای رسیدن به جام شد.
یکی از خاطراتی که همیشه در ذهنم مانده، مربوط به یک سفر خانوادگی به دشت های سبز و زیبای دشت گستان در ایران است. ان زمان من و خانواده ام در تعطیلات به این منطقه زیبا سفر کرده بودیم.
هوا صاف و آفتاب درخشان بود و هوای خشک دشت ها به ما احساس آرامش می داد.
هنگامی که به دشت ها رسیدیم، پیشتر هرگز چیزی مانند این زیبایی را ندیده بودم. چمن های سبز و رقصان، گل های رنگارنگ پراکنده در هر زاویه و صدای آب های جاری دور از رودخانه میآمد که همه باعث می شد که احساس کنیم در بهشتی زمینی قرار گرفته ایم.
در آنجا ما یک لیوان از چای های گلستان سنتی به همراه دایجستیو کرمدار خوردیم و میل کردیم.
خانواده های دیگر نیز از اطراف می آمدند و ما همه با هم خوشحال و شاد بودیم. بچه ها در دشت بازی می کردند و بزرگترها در حال گفتگو و خنده بودند.
یک احساس اتحاد و صمیمیت در هوای اطراف می پیچید و این احساس را فراموش نمی کنم.
با گذشت سال ها این خاطره همیشه در ذهنم مانده و همیشه من را به یاد خوشبختی و صمیمیت خانوادگی می اندازد.
ظهر یکی از روزهای اسفند ماه سال 1393 بود. در آن زمان هر کسی نمی توانست تلفن همراه هوشمند داشته باشد؛ چون بهتازگی به بازار آمده بود و هر کسی توانایی استفاده از آن را نداشت.
گذشت و گذشت تا عید از راه رسید و کل فامیل در خانه پدربزرگم جمع شده بودیم. در آن زمان فقط نه سال داشتم که با دیدن تبلت دخترعمویم شگفت زده شده بودم و با حیرت به آن خیره شده بودم و وقتی که بازیای را اجرا کرد، نزدیک بود زمین را گاز بگیرم.
بعد از آن روز با پدرم صحبت کردم و از او خواستم تا برایم تبلت تهیه کند. بعد از تلاشهای فراوان، پدرم راضی شد و گفت که روز تولدت، برایت تبلت می خرم؛ اما مشکل اینجا بود که نزدیک یک سال تا روز تولدم مانده بود.
وقتی نهم اسفند از راه رسید، بعد از یک روز خسته کننده در مدرسه، پدرم به دنبالم آمد که برایم تبلت تهیه کند و این خاطره برایم عزیز بود.
سال 1395 در خانه تکواندو مسابقاتی برای انتخاب کشوری در وزنهای مختلف برگزار شد. دو روز قبل برای وزن کشی به خانه تکواندو رفتیم. وزن و رنگ کمربند در روز وزنگیری مهم بود و ثبت شد.
دو روز بعد، ساعت هفت صبح دوباره به همراه خانواده، برای قرعه کشی به آنجا رفتیم و بعد از آن برای مسابقات رفتیم و تا شروع مسابقات منتظر ماندیم.
ساعت 9 مسابقات ما شروع شد. قرعۀ بدی برای من افتاد و من بدون استراحت، پنج مسابقه را پشت سر گذاشتم و در مسابقه نیمه نهایی با اختلاف چهار امتیاز باختم. سرانجام من با مدال برنز و یک جایزه به خانه برگشتم.
درست یک ماه بعد، دوباره به آن مسابقات رفتم و این بار هم برنز گرفتم.